انسانیت

انسانیت

انسانیت

انسانیت

درباره انسانیت میخواهم بنویسم
هر آنچه که نیاز می بینم

از مرگ نترسید
از این بترسید که وقتی زنده اید
چیزی درون شما بمیرد به نام
"انسانیت"

آخرین مطالب
پیوندها

۱۲ مطلب با موضوع «کارهای خلاف انسانیت» ثبت شده است

غیبت

۰۲
اسفند

از آنجای که انسان موجودی اجتماعی است و زندگی اجتماعی نیازمند تفاهم می باشد، خداوند متعال زبان و قدرت تکلم را در نهاد و سرشت افراد بشر قرار داده، تا در پرتو آن با هم نوعان خویش ارتباط برقرار نموده و به آسانی ما فی الضمیر خود را به یکدیگر تفهیم نمایند.

در اهمیت این نعمت و موهبت الهی همین بس که خداوند متعال در قرآن کریم، در مقام بیان نعمت ها و مواهب «نعمت بیان و گفتار» را بعد از «خلقت و آفرینش انسان» ذکر فرموده است. 

علی رغم اینکه «سخن و گفتار» از ارزش و جایگاه ویژه ای برخوردار است، اما اگر به جا و درست از آن استفاده نگردد، ممکن است دست خوش آفات شده و در نتیجه پیامدهای خطرناک و جبران ناپذیری را به بار آورد.


یکی از آفات زبان، که از دیرباز انسان کم و بیش به آن مبتلا می باشد، «غیبت» است؛ بیماری که آسیب ها و پیامدهای ناگواری را متوجه خود فرد و جامعه ی بشری خواهد کرد.

اگر عواملی را که منجر به این بیماری می شوند، مورد بررسی قرار دهیم، متوجه خواهیم شد که بسیاری از افراد بر اثر عدم آگاهی از پیامدهای شوم و ناگوار «غیبت»، مبتلا به این بیماری شده اند؛ که اگر آثار شوم آن را می دانستند شاید به این بیماری گرفتار نمی شدند.

بنابراین اطلاع از پیامدهای «غیبت» می تواند نقش مؤثر و چشمگیری در عدم ابتلا به این بیماری را ایفا نماید.

بنابراین لازم است که بدانیم:

اولا: غیبت چیست؟

ثانیا: چه پیامدهای و آثار زیانباری را به بار می آورد؟

این مقاله سعی بر آن دارد تا با تکیه بر آیات و روایات پیامدهای غیبت را بررسی نماید.


اهمیت و ضرورت بحث:


  • رضا انسان

ظلم

۰۱
اسفند
ظلم (مصدر عربی) در لغت به معنای وضع شیء در غیر موضع خود، ستم، ستم کردن و بیداد آمده است.[1]
ابن فارس گفته است:[2] ظا و لام و میم دارای دو معنی اصولی است: 1- تاریکی و سیاهی 2- چیزی را از ستم در غیر موضوع خود نهادن.
همانطور که شخص در تاریکى چیزی را نمی‌بیند در حال ستم کردن هم مثل اینکه در تاریکى فرو رفته نمی‌تواند درک حقیقت کند و بطور کلی می‌توان گفت ظلم به معنای ستم و گذاشتن چیزی در غیر محل آن است.[3] اما آنچه در اصطلاح و عرف مردم از ظلم ذکر می‌شود بیشتر مصادیق آن می‌باشد که ظلم به معنای اخص است که به آن‌ها  اشاره خواهد شد.
 
انواع ظلم در قرآن:
قرآن کریم در حدود 290 آیه در مورد پیکار با ستم و ستمکاری و دفاع از ستمدیدگان با صراحت قاطعانه بیان فرموده است، اما وجوهی را که قرآن در باب ظلم بیان کرده می‌توان در چند وجه خلاصه کرد:[4]
1-    ‌ظلم به معنای شرک:
«(آری) آنها که ایمان آوردند و ایمان خود را با شرک و ستم نیالودند، ایمنی تنها از آن آنهاست و آنها هدایت یافتگانند.»[5]
 
2-    گناهی که آلوده به شرک نباشد،
«هر کس از حدود الهی تجاوز کند به خویشتن ستم کرده؛ تو نمی‌دانی...»[6]
 
3-به معنی کشتار ناحق است. چنانکه خداوند متعال می‌فرماید:
«و کسی را که خداوند خونش را حرام شمرده، نکشید،‌ جز بحقّ. و آن کس که مظلوم کشته شده، برای ولیش سلطه ( و حق قصاص) قرار دادیم؛ اما در قتل اسراف نکند، چرا که او مورد حمایت است.»[7]
 
4-زیان زدن[8]

5-بی ­انصافی[9]

6- انکار آیات قرآن[10]

7-دزدیدن[11]
 
  • رضا انسان

تهمت زدن

۰۵
مهر

نام بیماری: بهتان

بهتان، تهمت، افترا، دروغ ، بهتان، واژه ای قرآنی و حدیثی با مفهوم اخلاقی است. این واژه از ماده «بهت» به معنای متحیّر ساختن و متحیر شدن، عاجز و ناتوان شدن و در لغت به معانیِ کذب، دروغ بستن و افترا زدن است. بهتان در اصطلاح قرآن، حدیث و اخلاق به دروغ نسبت دادن گناه یا خطا به دیگری است.1

پدیده زشت بهتان یا تهمت و افترا، علاوه بر اینکه یک صفت زشت اخلاقى است در زمره گناهان کـبـیـره نـیـز مـحـسوب مى شود. این گونه دروغ، زشت‏ ترین دروغ‏هاست و اگر بگوییم از بد ترین جنایتها بدتر است، چندان راه دورى نرفته ‏ایم، زیرا جنایت کار ، جان را مى ‏گیرد، ولى‏ مفترى، حیثیت و آبرو را مى‏گیرد و دامن بى گناهى را آلوده مى ‏سازد و بد نامش‏ مى کند، نزد مردمان شریف، مرگ از زندگى با ننگ برتر است.

آتش تهمت بیش از آنچه به دیگران ضرر رساند دامن صاحب خویش را مى سوزاند و هستى تهمت زنـنـده را نـشانه مى رود

اضافه بر این، بسیار اتفاق مى‏افتد که تهمت، بیچاره‏اى را در خطر قتل مى‏اندازد;پس تهمت داراى دو شومى مى‏باشد، حال آن که قتل یک شومى دارد.

تعریف بیماری

بهتان نزد دانشمندان اخلاق نسبت دادن رفتار یا گفتار یا حالتی زشت و ناپسند به کسی است که از آن زشتی، پاک و منزه است. روایات بسیاری وجود دارد که به بیان حقیقت این رفتار زشت پرداخته است؛ به عنوان مثال «بهتان‏ این است که درباره برادرت بگوئى چیزى که در او نیست.»2 ابوذر غفاری می گوید: از رسول خدا(ص) پرسیدم: اى رسول خدا غیبت چیست؟ فرمود: طورى برادرت را یاد کنى که خوش ندارد. عرض کردم: اى رسول خدا اگر آنچه می گویم در او باشد؟ فرمود: بدان همانا تو هر گاه او را یاد کنى به آنچه که در او هست پس او را غیبت کرده‏اى و اگر در او نباشد تهمت بسته‏اى.»3

امام صادق(ع) نیز می فرماید:

«... بهتان، این است که درباره برادر [مومن] خود، عیبی را که در او نیست، بگویی»4

 

در قرآن کریم آمده است:

«و کسی که «خطا» یا «گناهی» را مرتکب شود؛ سپس بی گناهی را متهم سازد، بار «بهتان» و «گناه» آشکاری را بر دوش گرفته است.»5

 

  • رضا انسان

قهر کردن

۰۳
مهر

گاهی وقت‌ها دست خودت نیست؛ بدون اینکه بخواهی قهر میکنی، بدون اینکه فکر کنی قهر می‌کنی، اگر چیزی دلخواهت نباشد قهر می‌کنی و این قدر این کار را ادامه می‌دهی تا درونت آرام شود. حالا فرقی نمی‌کند به آن چیزی که می‌خواستی رسیده باشی یا نهمهم این است که یک جوری مخالفت خود را اعلام کنی. قهر طبیعی است اما به شرطی که در حد طبیعی و منطقی باشد، نه مثل تو که این روزها مرزها را برداشته‌ای و سر هر مساله کوچکی قهر می‌کنی. به قهر معتاد شده‌ای، کلافه‌ات کرده، هیچ جوری هم دست از سرت بر نمی‌دارد. شاید تو هم از سر او دست بر نمی‌داری؛‌ نه؟!


یکی از نشانه‌های تنبیه، قهر است که افراد در مقابل رفتارهای دیگران به صورت یکی از شکل‌های دیداری (ارتباط نداشتن)، چشمی، کلامی (قطع کلام)‌ بروز می‌دهند که می‌تواند ریشه در زندگی بدوی یا اولیه افراد داشته باشد.

از دیدگاه پرویز رزاقی، روان شناس،‌ قهر از واکنش‌های طبیعی انسان است که به صورت سرشتی، ژنتیکی یا محیطی به افراد منتقل می‌شود تا جایی که افراد در موقعیت‌های کسان به شکل‌های گوناگون قهر می‌کنند. کودک، زن یا مرد تفاوتی نمی‌کند، همه این افراد در موقعیت‌هایی که با ناکامی مواجه می‌شوند یا به نیازهای مطلوب خود دست پیدا نمی‌کنند، ‌برای ادای حق و … به درجات متعددی متوسل به قهر می‌شوند. بنا به گفته‌های دکتر رزاقی قهر در روابطی که افراد انتظارات بیشتری از هم دارند و در تعاملات بیشتر هستند به مراتب،بیشتر رخ می‌دهد. کنش‌ها و واکنش‌ها، خوسته یا ناخواسته، افراد را به سمت قهر سوق می‌دهد.


قهر استرس زا است:
  • رضا انسان

نفرت

۱۰
شهریور
نفرت نوعی سخت از عصبانیت است. یک نوع زننده و بد از عصبانیت است که زمانی اتفاق می افتد که فرد به این نتیجه می رسد که آن فرد مقابل کاملاً بد است. بخشیدن آن فرد به نظر غیرممکن می آید و درعوض ترجیح می دهند که او را تحقیر کرده و از او متنفر شوند.
نفرت با عصبانیتی شروع می شود که برطرف نمی شود. بعد به خشم و کینه مبدل می شود و بعد یک نفرت واقعی که تا ابدیت ادامه می یابد.
این افراد معمولاً دنبال این هستند که چطور آن فردرا تنبیه کنند و معمولاً به آن فکرمی کنند. آنها تصور می کنند که خودشان قربانی هایی معصوم هستند. و دنیایی دشمن برای خودشان می سازند که باید با آنها جنگ کنند و با نفرت و کینه با آنها مقابله می کنند. اما این تنفر به مرور زمان آسیب ها و تخریب های زیادی ایجاد میکند.
افراد متنفر نمی توانند با زندگی کنار بیایند. عصبانیت یک حس نیرنگ آمیز است که وقتی ندانید چطور باید از آن استفاده کنید، استفاده از آن برایتان دشوار خواهد بود. خیلی وقت ها می تواند کمک خوبی به شمار برسد البته به شرط اینکه در دام هیچکدام از عصبانیت هایی که توضیح دادیم نیفتید.
آنهایی که خوب از عصبانیت استفاده می کنند روابط نرمال و سالمی با عصبانیت خود دارند.
عصبانیت به نظر آنها این است:
• عصبانیت بخشی عادی از زندگی است.
• نشانه خوبی برای وجود مشکل در زندگی فرد می باشد.
• اعمال توام با عصبانیت باید با دقت کنترل شوند. لزومی ندارد چون می توانید حتماً باید عصبانی شوید.
• عصبانیت اگر در حد اعتدال باشد هیچوقت کنترل فرد از دست نمی رود.
• هدف حل مشکل است نه فقط ابراز عصبانیت.
• عصبانیت به طریقی نشان داده می شود که دیگران قادر به درک آن باشند.
• عصبانیت موقتی و زودگذر است. وقتی مشکل حل شد، از بین می رود.
وقتی مهارت های درست و صحیح برای عصبانی شدن را یاد بگیرید و تمرین کنید، هیچوقت از عصبانیتتان بعنوان یک بهانه استفاده نخواهید کرد. مسئولیت حرفهایی که می زنید و کارهایی که می کنید را گردن می گیرید حتی اگر از عصبانیت جنون پیدا کنید. هرچه بیشتر درمورد طریقه عصبانیت شخصی خود بدانید، کنترل بیشتری روی زندگیتان خواهید داشت. آنوقت می توانید عصبانیت و خشم اضافی و بیهوده را نادیده بگیرید.
  • رضا انسان

عصبانیت

۱۰
شهریور

چرا عصبانی می شویم ؟

عصبانیت چیست، ریشه آن در کجاست و بهترین واکنش در برابر آن کدام است ؟

اینها سؤالاتی اند که دائماً برای ما و اطرافیانمان هنگامی که عصبانی می شویم مطرح می گردد . ارتباط، عامل مهمی در زندگی است که ما را با دیگران پیوند می دهد یا از دیگران جدا می کند. برای ایجاد ارتباط باید تفاهم و درک متقابل وجود داشته باشد و عصبانیت در همین زمینه دشمن بزرگ ایجاد ارتباط و تفاهم است .

عصبانیت چیست ؟

وقتی از چیزی خوشمان نمی آید عصبانی می شویم و بدین وسیله ناخشنودی خود را ابراز می کنیم . احساس نارضایتی در ما تولید انرژی می کند که در نتیجه ما را وادار می کند عملی را انجام دهیم که آن عمل می تواند منفی یا مثبت باشد. عصبانیت نتیجه کلافگی است . وقتی بر سر راه خود مانعی می بینیم دچار کلافگی می شویم . این کلافگی ما را عصبانی می کند و سعی می کنیم که با انرژی حاصل از عصبانیت مانع را از سر راه خود برداریم.

عصبانیت می تواند نتیجه خود محوری باشد. عصبانی می شویم چون می خواهیم حرف ما پذیرفته شود . موضوعی که عامل اکثر اختلافات میان زن و شوهرهاست .

عصبانیت در بسیاری از موارد ریشه در سرخوردگی ها، محرومیت ها و تنبیه و تهدیدهایی دارد که در دوران کودکی برای ما اتفاق افتاده است . کودک ادامه زندگی و امنیت خود را در والدین خود می بیند، حتی اگر او را بیجا تنبیه و تهدید کنند، او مجبور است برای جلب محبت و حمایت انان سکوت کند و این موضوع می تواند در ذهن او خشمی به وجود آورد که چاره ای جز سرکوب کردن آن ندارد. این چنین خشمی باعث ایجاد انرژی ای می شود که برای سالیان دراز در کودک ذخیره می گردد تا زمانی که او بزرگ شده می تواند سرپای خود بایستد و این حس خشم و عصبانیت را بر سر همسر و فرزندان یا همکاران خالی کند بدون این که خود متوجه آن شود .

نتایج عصبانیت :

بسیاری از اوقات از یافتن علت کینه ورزی یا نفرت خود نسبت به دیگران عاجزیم . نمی دانیم چرا از شخصی متنفر می شویم و چگونه می توان از این تنفر آزاد شد . ریشه این کینه عصبانیتی است که در وجودمان بصورت مزمن نهفته است و تا عامل آن رفع نگردد این تنفر به جای خود باقی خواهد بود. تمسخر، ریشخند ،‌انتقادهای طنزآلود ، و تحقیر موضوعاتی اند که می توانند نتیجه عصبانیت باشند . وقتی که نمی توانیم عمل کسی را به شکل دیگری تلافی کنیم به تمسخر و انتقادات طنزآلود و غیره متوسل می شویم .

شیوه های کاهش و کنترل عصبانیت :

1- عواطف آسیب دیده و ترس را که باعث بوجود آمدن عصبانیت می شوند بشناسید.

به خاطر داشته باشید که عصبانیت باعث ترس نوعی حس ناامیدی می شود ، برخی از روش ها یا اهداف مهم مورد حمله قرار می گیرند و شما احساس می کنید کنترل خود را بر اوضاع از دست می دهید . شاید دوست نداشته باشید به احساسات آسیب دیده و ترس خود اعترافات کنید زیرا فکر می کنید این اعتراف نشانه ضعف شماست . ولی این احساسات به شما کمک خواهند کرد ارزش ها و اهدافی را بشناسید که مورد حمله و تهدید قرار گرفته اند .

هنگامی که احساس ترس و آسیب می کنید چه تصاویر ، افکار یا مسائلی با آنها همراهی می کند یا آنها را بوجود می آورد ؟ آگاه باشید که در چه موقعیت هایی کنترل خود را از دست می دهید و عصبانی می شوید. وقتی فهمیدید که چه چیز منجر به عصبانیت شما می شود درصدد جلوگیری از ایجاد چنین موقعیت هایی برآیید یا این که یاد بگیرید چطور با این شرایط کنار بیایید تا موقعیت شما در خانواده ، جامعه و محیط کار خدشه دار نشود .

2- احساس همدردی و درک خود را بیشتر کنید .

اگر تصمیم گرفته اید عصبانیت خود را نسبت به افراد کاهش دهید اولین قدم، تلاش برای دیدن موقعیت از زاویه دید آنهاست . بطور معمول راه تحت کنترل قرار دادن عصبانیت ، درک وضعیت، زاویه دید و دلیل اعتقادات و رفتارهای دیگر افراد است .

3- تا حد امکان بهترین منظورها و مقاصد را فرض کنید .

تا وقتی زنی فکر کند انگیزه همسرش برای دیر آمدن به منزل اذیت کردن اوست عصبانیت او افزایش می یابد. اگر وی افکارش را روی مسائلی مانند : «او به من اهمیت نمی دهد» «او بی توجه است» «من هیچ وقت این کار را در حق او انجام نمی دهم» «یا او خیلی خودخواه است» متمرکز کند این افکار مانند ریختن نفت بر آتش مدام عصبانیت وی را افزاش می دهد اما او می تواند منظور نهفته همسرش را نیازی قانونی و منطقی بداند و نیز می تواند به شواهدی از حال و گذشته مبنی بر این که او همسرش را دوست دارد تمرکز بیشتری داشته باشد . تحقیقات نشان داده است که حتی بدرفتارترین انسانها نیز نمی خواهند به دیگران آسیب برسانند آنها می خواهند از خودشان دفاع کنند و ارزش های خود را دریابند (غالباً بدرفتارترین انسانها کسانی هستند که تجربیات منفی زیادی از بدرفتاری دیگران و مورد انتقاد قرار گرفتن توسط آنها دارند و نسبت به آنان حساس شده اند)

4- از عصبانیت، بجای آسیب رساندن به دیگران به عنوان انگیزه استفاده کنید.

اگر هدف شما تغییر رفتار دیگران است می توانید از پاداش ها و تنبیه ها برای تأثیر گذاری بر رتفار آنها استفاده کنید . شما این کار را از روی انتقام یا عصبانیت انجام نمی دهید که به انها در یادگیری رفتارها کمک کند. آن قدر صبر کنید تا آرامش خود را بدست آورید. بیان دلایل همراه با حفظ خونسردی از تنبیه کردن با عصبانیت مؤثرتر است . در بسیاری از موقعیت ها، پاداش ها مؤثرتر از تنبیه هاست.

5- انتظارات و توقعات زمینه ای را بررسی کنید .

توقعات برآورده نشده می توانند به عصبانیت ختم شوند . انتظار شما از دیگران و خودتان در یک شرایط خاص چیست؟ آیا انتظار شما از خودتان یا دیگر افراد در این شرایط کمی فراتر از واقعیت نیست ؟

انتظارات خود را درباره آنچه برای خوشحال شدن به آن نیاز دارید و نیز نوع زندگی خود را بررسی کنید . انتظاراتی را که از خود دارید از دیگران نیز بپرسید. شاید معیارهای شما بیشتر از معیارهای دیگران و نیز با آنها متفاوت باشد . یکی از ریشه های عصبانیت نپذیرفتن افراد است به همان صورتی که می توانند باشند. «تفکرات حق به جانب» و انتظارات و توقعات بالا سبب می شود احساس سردرگمی کنیم. این تفکرات و توقعات سبب می شود برخی خود را قربانی دیگران بپندارند و دیدی منفی نسبت به جهان پیدا کنند . این توقعات سبب نوعی احساس عمیق ضعف و عصبانیت نسبت به مورد بی مهری قرار گرفتن می شوند. توقعات و انتظارات بیجا مهم ترین منشأ عصبانیت در افرادند.

6- به جای این که عصبانی باشید سعی کنید خوشحال باشید «عصبانیت من بیش از آن که به تو آسیب برساند برای خود من مضر است».

پا فشاری بر عصبانیت، نتایج مخرب دیگری نیز دارد که شامل تأثیرات منفی بر بدن و دور شدن از خوشی ها و لذتهای لحظه حاضر است . شما نمی توانید در یک زمان هم خوشحال باشید هم عصبانی . این کار غیرممکن است . بنابراین فقط یک انتخاب دارید: یا عصبانیت یا خوشحال بودن .

افرادی که از روی عادت عصبانیت را انتخاب می کنند زندگی آشفته ای دارند . برای تسلط بر عصبانیت این جملات را به خود یادآوری کنید به خود بکویید « چرا وقتی می توانم خوشحال باشم عصبانیت را انتخاب کنم؟» از این روش برای کنترل عصبانیت خود استفاده کنید . علاوه بر آن ثابت شده است که عصبانیت از سایر عوامل بر قلب اثر منفی دارد .

7- بخاطر داشته باشید که « این روندی معمول است».

ما نمی توانیم دنیا را تغییر دهیم . حتی نمی توانیم بسیاری از چیزهایی را که در اطرافمان وجود دارند و نیز جنبه های زندگی خود را تغییر دهیم بنابراین حتی اگر آن را کاملاً نیز درک نکرده اید می توانید آن را همان گونه که هست بپذیرید و با خود بگویید : «این روندی همیشگی و معمول است».

8- بدانید که پرخاشگری باعث تشدید عصبانیت می شود .

به فردی فکر کنید که به شما حمله ای فیزیکی کرده یا به شما بد و بیراه گفته است این تجربه چگونه است؟ ترس صدمه رساندن یا عصبانیت ناشی از به یادآوردن آن خاطره در باقی زندگی همراه شما خواهد بود . عصبانیت می تواند خشمی طولانی مدت و در نتیجه فاصله ای میان شما وفردی که به شما حمله کرده است ایجاد کند و نیز می تواند اعتماد شما را پایین بیاورد و ترسی همیشگی ، از این که دوباره مورد آسیب قرار بگیرید در شما بوجود آورد. یک نشانه بزرگ توقف برای خود تصور کنید . قبل از حمله به فرد یا صحبت کردن از روی عصبانیت به عواقب آن فکر کنید سعی کنید همدردی کنید . بهترین منظورهای او را در نظر بگیرید ، خونسرد و سیاستمدار باشید.

9- در جست و جوی راهی برای برنده شدن باشید .

اگر از دست فردی عصبانی هستید روی بالاترین هدف خود در زندگی تمرکز کنید یعنی بیشتر کردن خوشحالی خود و دیگران . انتخاب کردن عشق و خوشحالی، حتی زمانی که احساس عصبانیت می کنید باعث قوی تر شدن اعتماد به نفس در شما می شود . روی عشق ورزیدن نسبت به خود تمرکز کنید . به عمق و درون خود بروید و قسمتی از خود برترتان را که به دیگران بی قید و شرط عشق می ورزد پیدا کنید سعی کنید همان گونه که زاویه دید خودتان را در نظر میگیرد زاویه دید دیگران را نیز درک کنید .

10- در هنگام عصبانیت ، فقط کافی است کمی درنگ کنید .

برای درنگ کردن ، می توانید بگویید : «من به زمان نیاز دارم تا درباره آنچه می خواهیم درباره اش صحبت کنیم، فکر کنم. من می خواهم در این مورد باز هم صحبت کنیم».

اگر طرف مقابل نمی خواهد صحبت را کنار بگذارد بر خواست خود پافشاری نمایید و محل را ترک کنید و اگر مشاهده کردید که طرف مقابل شما خیلی ناراحت شده بر خود سازنده ای با شرایط پیش آمده ندارد یک زمان وقفه و استراحت برای خود تعیین کنید . از درنگ ها و مکث ها برای بدست آوردن خونسردی خود استفاده کنید .

11- راههای سازنده ای برای آزاد کردن انرژی خود و غلبه بر عصبانیت پیدا کنید .

به طور حتم تا بحال عبارت : «عصبانیت خود را بیرون بریز» را شنیده اید؟

عصبانیت باعث بالا رفتن سطح انرژی و برانگیختگی می شود. انجام فعالیت های انرژی زا باعث آزاد شدن انرژی می شود . می توان با انجام فعالیت های انرژی زا بر عصبانیت غلبه کرد . ورزش کنید . پیاه روی کنید ، بدوید. فعالیت جسمانی و کار بدنی داشته باشید .

12- عصبانیت خود را به صورت سازنده بیان کنید نه مخرب .

بسیاری از افراد معتقدند برای رهایی از عصبانیت باید تخلیه انرژی خود را با انجام کارهای مضر و مخرب بر روی دیگران و اشیاء نشان دهند . عده ای معتقدند پرخاشگری تنها راهی است که می توانیم برای «رها شدن از عصبانیت» انتخاب کنیم .

ما باید آن را روی فرد یا شیئی دیگر اعمال کنیم . تحقیقات نشان داده اند این نظر به درست نیست . درست است که هر گونه «رفتار انرژی بر» از طریق کم اثر شدن برانگیختگی ، سبب کاهش عصبانیت می شود ولی این نکته نیز درست است که «احساسات خوب» ناشی از آن باعث تقویت پرخاشگری می شود. به هر حال ،‌تقویت رفتار پرخاشگرانه آن را تبدیل به عادت قوی تری خواهد کرد . افرادی که از رفتار پرخاشگرانه برای «رها شدن از عصبانیت» استفاده می کنند عصبی ترند. یک راه بهتر برای کاهش عصبانیت انجام کارهای سازنده و انرژی بر مانند ورزش کردن و انجام فعالیت های جسمانی است که به حل مشکل کمک می کند.

13- با کسی که می تواند آرامتان کند حرف بزنید .

همیشه کسی را برای درد دل کردن و تکیه کردن داشته باشید چه در داخل و چه در خارج از محل کار. در این مواقع سعی کنید که با او کمی صحبت کنید . درست نیست که همه احساسات خود را در خود نگاه دارید و بیرون نریزید . با این کار سلامت شما به خطر خواهد افتاد. با دوستی صمیمی در مورد این مشکلات صحبت کنید تا او آرامتان کند و کنترل خود را باز یابید .

14- به یاد داشته باشید:

هنگام عصبانیت با حرف ها و کارهای نادرست دیگران را ناراحت نکنیم .


برگرفته از سایت وزارت بهداشت

  • رضا انسان

توهین

۲۳
مرداد

توهین یک کنش رفتاری یا گفتاری ، آگاهانه یا ناآگاهانه، مستقیم یا غیرمستقیم و برنامه‌ریزی شده یا خود انگیخته ای است که به وسیله یک توهین‌گر نسبت به فرد، گروه، شیء یا نماد و نشانه و... (توهین‌شوندگان) که همزمان با خود آنها هستند یا به گذشته و آینده تعلق دارند، انجام می گیرد .

برای همه ما پیش آمده که گاهی احساس می‌کنیم رفتار دیگران نوعی توهین و بی‌احترامی به ما محسوب شده است.

اکنون با خود بیندیشید که چند بار در این موقعیت قرار گرفته‌اید و هر بار چگونه عکس‌العمل نشان داده‌اید. اصلا چه فرایندی در این رفتار وجود دارد که تا این حد آزاردهنده به‌حساب می‌آید؟ چرا دوست نداریم کسی به ما بی‌حرمتی یا توهین کند و چرا به دیگران اجازه می‌دهیم اینگونه با ما برخورد کنند؟

فراموش نکنید که اگر افراد بدانند که چه می‌خواهند و اگر بتوانند این خواسته خود را نیز به دیگران انتقال دهند و بگویند که انتظار دارند چگونه با آنها رفتار شود قطعا از زندگی بهتری برخوردار خواهند شد اما به‌نظر می‌رسد گاهی اطلاع از خواسته خود بسیار دشوار است. همه ما دوست داریم دیگران رفتار خوبی با ما داشته باشند، به ما احترام بگذارند، رفتار تحقیرآمیزی با ما نداشته باشند و هیچ‌گاه به ما توهین نکنند. بسیاری از ما گمان می‌کنیم کوچک‌ترین مخالفتی با ما حکم اهانت کردن و نادیده گرفتن‌مان را دارد حال آنکه در واقع هر کس می‌تواند نظر و خواست خود را داشته باشد اما اگر طوری آن را ابراز کند که به‌گونه‌ای تحقیرآمیز به‌نظر برسد، باز مقصر کیست؟

ما همیشه عادت کرده‌ایم وقتی رفتار نامناسبی با ما می‌شود، بلافاصله طرف مقابل خود را زیر‌سۆال ببریم، خودمان را به دور از هرگونه اشتباهی قلمداد کرده و این‌طور وانمود کنیم که ظلمی غیرقابل بخشش به ما روا شده است. اما اینگونه طرز برخورد در درجه نخست خود ما را آزار می‌دهد. متاسفانه ما در مقامی نیستیم که از دیگران بخواهیم هیچ‌گاه به ما اهانتی نکنند اما آن‌قدر قدرتمند هستیم که بتوانیم بر خودمان تسلط داشته باشیم و بیش از حد تحت‌تاثیر رفتار اطرافیان قرار نگیریم.

امکان دارد ترس مانع از آن شود که احساسات خود را درک کنید. شاید هم به‌قدری با احساسات خود غریبه هستید که عملا معنای آنها را فراموش کرده‌اید اما هرگز در این مرحله تسلیم نشوید؛ گام بردارید، به پیش بروید و ابراز وجود کنید. به احتمال زیاد هنگامی که گامی به جلو برمی‌دارید، از هدف خود آگاه می‌شوید. شاید تنها خواسته شما این باشد که احقاق حق کنید و دوست نداشته باشید که دیگران هرگونه که می‌خواهند با شما رفتار کنند. در مواقعی نیز به این نتیجه می‌رسید که ممکن است هدف‌های شما با یکدیگر در تضاد باشند؛ مثلا ممکن است بخواهید هیچ‌گاه مورد اهانت و بی‌حرمتی کسی قرار نگیرید، حال آنکه خودتان دائم رفتار توهین‌آمیزی با دوستان و آشنایانتان دارید. بدون شک این ناآگاهی شما مانع از برقراری ارتباطی صحیح و لذتبخش با دیگران می‌شود.
انعطاف‌پذیری

هنگامی که می‌بینید از ارتباطات خود راضی نیستید و آنگونه که می‌خواهید با شما رفتار نمی‌شود، قطعا باید تغییراتی در نوع رفتارتان با دیگران حاصل کنید. درواقع تصمیم‌گیری درباره اینکه چه وقت و چگونه می‌خواهید تغییر کنید کاری دشوار و فرایندی پایان‌ناپذیر است. فراموش نکنید هدف‌ها تغییر می‌کنند؛ بنابراین تغییر کردن فرایندی پویا و ادامه‌دار است و رمز هدفگذاری موفق این است که اهدافتان به اندازه‌ای انعطاف‌داشته باشند که بتوانید خود را با تغییراتی که در زندگی شما به‌وجود می‌آیند وفق دهید. شما می‌توانید هدف‌های خود را با توجه به زمان برآورده‌شدن آنها فهرست کنید.
اگر می‌خواهید برای تغییر در رفتارتان اهدافی را برای خود درنظر بگیرید، می‌توانید هدف‌هایی را برای هر روز، هر هفته و هر ماه و... درنظر بگیرید و از هدف‌های دور از دسترس چشم‌پوشی کنید. بهتر است بدانید برای رسیدن به خواسته‌های خود دقیقا چه برنامه‌هایی را در پیش دارید.

هنگامی که به فرایند انتخاب می‌اندیشید، الگو یا شخص مورد نظرتان را انتخاب کنید. برای مثال نزد فردی که به شما توهین کرده بروید و علت رفتارش را سۆال کنید

فراموش نکنید که انتخاب‌های شما انعطاف‌پذیر و قابل تغییرند و با شرایط و دریافت اطلاعات جدید تغییر شکل می‌دهند. اهداف خود را درنظر داشته باشید اما در عین حال انعطاف‌پذیر هم باشید و درصورت لزوم هدف‌هایتان را تغییر دهید. هنگامی که برای رسیدن به یک هدف گامی برمی‌دارید، احساس می‌کنید پیشرفت کرده‌اید. با رسیدن به هر هدف خود را تشویق کنید و به خاطر داشته باشید که هدف شما قرار نیست جز خود شما شخص دیگری را راضی کند. با توجه داشتن به خواسته‌های خود وظیفه‌تان را انجام داده‌اید و این بهترین چیزی است که می‌تواند مدنظر قرار گیرد.


وقتی به ما توهین می‌شود!

زمانی را درنظر بگیرید که به‌شدت از کسی رنجیده‌اید زیرا او به شما توهین کرده. در این هنگام چه احساسی دارید و چه عکس‌العملی نشان می‌دهید. بعضی هر چه تلاش می‌کنند نمی‌توانند از شر این ناراحتی نجات یابند و هر چه می‌کوشند نمی‌توانند این احساس منفی را از بین ببرند.

شاید دلتان بخواهد توهین شخص توهین‌کننده را مانند خودش پاسخ بدهید. شاید هم بخواهید سکوت کنید. در هر صورت شما جزو هر گروه از افراد باشید، لحظه‌ای که کسی به شما توهین می‌کند از او می‌رنجید و ذهنیتی منفی پیدا می‌کنید. در این هنگام بهترین کار این است که تمام اندیشه‌های منفی را متوقف کنید و به‌خود اجازه دهید تا آرام شوید. هنگامی که اینگونه اندیشه‌ها را از ذهن خود بیرون کردید، برای تصمیم‌گیری صحیح به‌خود زمان بیشتری دهید.

ممکن است وقتی کسی به شما اهانت کرد، اعتمادبه‌نفس خود را از دست بدهید و همین موضوع باعث شود واقعا خودتان را زیر سۆال ببرید و به توانایی‌هایتان شک کنید؛ «شاید هم من واقعا آدم بی‌عرضه‌ای باشم»، «شاید نمی‌دانم چگونه باید رفتار کنم» و... حتی ترجیح می‌دهید در حضور دیگران حرفی نزنید زیرا احساس می‌کنید شاید آنها شما را به باد تمسخر بگیرند؛
اگر به شما توهین شده است...

اگر به شما توهین شده ...


«من آن‌قدرها هم اطلاعات ندارم پس بهتر است سکوت کنم»، «من حق ندارم در این زمینه اظهارنظر کنم»، «من واقعا قابل اطمینان نیستم »و... ولی حتی برای مدتی کوتاه هم که شده سعی کنید به جای این عبارات منفی از عبارات مثبت استفاده کنید؛ «من هم می‌توانم نظرم را به دیگران اعلام کنم»، «حتما کسی پیدا می‌شود که به شنیدن حرف‌هایم علاقه نشان دهد» و... شاید ابتدا لازم نباشد اقدامی صورت دهید. بهترین کار این است که ابتدا فکر کنید ببینید چطور می‌توانید بهتر عمل کنید و سپس دست به هر اقدامی بزنید.

در بسیاری از مواقع اشخاص قاطعانه ابراز وجود نمی‌کنند زیرا فکر می‌کنند نتایج بد و ناخوشایند، ذهنشان را اشغال کرده است؛ «اگر این کار را بکنم حتما دوستم عصبانی می‌شود»، «نمی‌توانم نظرم را بگویم زیرا حتما او ناراحت می‌شود» و... . گاهی شما همه چیز را فاجعه‌آمیز می‌دانید؛ حال آنکه این باورهای غیرمنطقی حاصل افکار منفی است که نمی‌گذارند شما بهتر تصمیم بگیرید و آسوده‌تر عمل کنید. فراموش نکنید آن‌قدر هم فاجعه‌آمیز نیست اگر گاهی از کسی می‌رنجید خیلی خود را سرزنش نکنید به یاد بیاوریدگاهی خودتان هم کسی را رنجانیده‌اید. اگر تمام این کارها بدون هیچ قصد و غرضی اتفاق بیفتند می‌توانید هم خودتان را ببخشید و هم دیگران را.

بنابراین زیاد سخت نگیرید! اگر کسی به شما اهانتی کرد، قبل از اینکه برنجید و مقابله‌به‌مثل کنید با خود بیندیشید که امکان دارد خودتان این اجازه را به او داده باشید یا آن شخص مشکلی دارد که با آزردن دیگران احساس بهتری پیدا می‌کند!

  • رضا انسان

پیش داوری

۱۷
مرداد

نوشته: دکتر اسماعیل درمان 

مستر روانشناسی بالینی و مشاوره


شاید برای خودِتان یا یکی از دوستان و آشنایانِ‌تان اتفاق افتاده که با دیدن یک شخص برای اولین‌بار، بگویند: ای آدم بد معلوم میشه! از چهره اش واضح است که انسان خوبی نیست!

یا: فلانی را میگی؟ او خو از فلان قوم است، پس آدم بااعتباری نیست.

یا: فلان حیوان را میگی؟ آن حیوان کثیف و نجس است.

یا: فلان محصول را میگی؟ همین که دیدم بدم آمد!

یا: زن ها…اند. مردها…اند. دخترها…اند. بچه ها…اند. مردم مذهبی…اند. مردم غیرمذهبی…اند.

و ده‌ها و صدها مثال دیگر. 


این‌ها نمونه‌های از پیش‌داوری اند. حالا پیش‌داوری را چگونه تعریف می‌کنیم؟


پیش‌داوری یا قضاوت زودهنگام، فکر یا احساسِ مخصوص راجع به یک فرد، شی، یا موضوع است که معمولاً قبل از جمع‌آوری و بررسی اطلاعاتِ لازم و سند معتبر پدید می‌آید و بیشتر بر شواهدِ ناکافی و خیالی استوار است.


به‌عبارت دیگر، پیش‌داوری مبتنی بر منطق و واقعیت نیست، بلکه بیشتر استوار بر حدس و گمان و فرضیه است.


حالا پُرسشی که مطرح می‌شود، این است: این حدس و گمانه‌زنی و فرضیه‌بافی از کجا می‌آیند؟ به‌عبارت دیگر، چرا پیش‌داوری می‌کنیم یا مورد پیش‌داوری قرار می‌گیریم؟

ما به‌طور طبیعی عادت به طبقه‌بندی یا قالب‌بندی اطلاعات داریم. از کودکی یاد می‌گیریم تا انسانها و اشیا را طبقه‌بندی کنیم. این طبقه‌بندی، ارتباطات، حفظِ معلومات و شناسایی محیط اطراف را برای ما آسان‌تر می‌کند. ما انسان‌ها را به زنان و مردان، پیرها و جوان‌ها، قد بلند و قد کوتاه، چاق و لاغر و…تقسیم‌بندی می‌کنیم. اشیا را به بزرگ و کوچک، باکیفیت و بی کیفیت، خوردنی و غیرخوردنی، و… تقسیم می‌کنیم. این طبقه‌بندی تا همین حد خوب است. مشکل زمانی پیدا می‌شود که بعضی ویژگی‌ها که متعلق به یک فرد است را به دیگران تعمیم بدهیم.


حالا منظور ما از “تعمیم دادن” چیست؟

به بیانِ ساده، تعمیم دادن نسبت دادنِ ویژگی در یک شخص یا شی یا مسأله به تمام گروه‌های مرتبط به آن‌هاست. تعمیم دادن یعنی این‌که من از یک نویسنده کتابی بخوانم و کتابش را نپسندم، بعد بدون اینکه کتاب‌های دیگرش را بخوانم ادعا کنم که کل کتاب‌های این نویسنده بی‌کیفیت و غیرِقابل‌خواندن اند. یا با فردی از یک قوم و نژاد آشنا شوم، بعد خاطرۀ خوبی از این دوستی نداشته باشم و در نتیجه بگویم تمام افراد فلان قوم یا نژاد کسانی اند که به دوستی ارزش و احترامی قائل نیستند. یا مثلا غذایی از یک کشور دیگر را بخورم، مثلا غذای ازبکی یا ایرانی، و خوشم نیاید، بعد بگویم که تمام غذاهای این کشور بی‌مزه اند. به این می‌گوییم تعمیم دادن.

و مشکل از همین تعمیم دادن به وجود می‌آید. با تعمیم دادن، ما معمولا ویژگی‌هایی را به یک شخص، شی، یا موضوع نسبت می‌دهیم که شاید هیچ واقعیت نداشته باشند. مثلا بدون این‌که راجع به اسلام و مسیحیت و یهودیت بفهمیم، بیاییم بگوییم هر چه این ادیان می‌گویند مزخرف است. یا بدون این‌که تحقیق کنیم بگوییم سکولاریسم و پلورالیسم و تفاوت فرهنگی و…بد اند، در حالی‌که الفبا و مبانی این مفاهیم را ندانیم.


پُرسش بعدی این است: چرا تعمیم‌دهی می‌کنیم؟

همان‌طور که اشاره شد، ما تمایل طبیعی داریم تا هر چیز را طبقه‌بندی و قالب‌بندی کنیم. این قالب‌بندی‌ها معمولا به‌صورت ناخواسته و ناخودآگاه صورت می‌گیرند و ناشی از طبیعت ما و نوع تربیت و فرهنگ ما و نوع تجربۀ ما اند. به‌طور نمونه، در مثال بالا گفتم اگر تجربۀ دوستی ما با کسی خوب نباشد، ما تمایل داریم بگوییم تمام افراد متعلق به همان قوم و گروه آن شخص در دوستی خوب پیش نمی‌‌روند.


از سوی دیگر، ما با تعمیم دادن کار خود را آسان می‌کنیم و به خود زحمت تفکر و بررسی و تحقیق و به‌کارگیری تعقل و منطق را نمی‌دهیم. تعمیم‌دهی آسان و ساده است؛ ما را مجبور نمی‌کند تا فکر خود را به کار اندازیم. به‌خصوص با نسبت دادن ویژگی‌های چون “فلانی کم‌استعداد، کوته‌فکر، چاق، پُرخور… است” معمولا احساس خوبی به ما دست می‌دهد. باور ما این است که برداشتِ ما درست و قطعی است، در حالی‌که این باورهای به‌ظاهر درست استوار بر تجربه‌ها و تفسیرهای محدود ما اند.


عامل دیگر، برخورد و تعامل کم‌تر با فرهنگ و مردم دیگر است. به هر اندازه که تعامل و ارتباط با گروه‌ها و فرهنگ‌های دیگر کم‌تر باشد، به همان اندازه معلومات ما در باره آن‌ها کم‌تر بوده و تمایلِ ما برای همانندسازی بیش‌تر است و به‌همین دلیل به‌زودی در دامِ پیش‌داوری می‌افتیم. مثلاً می‌گوییم: امریکایی‌ها…اند. سیاه‌پوست‌ها…اند. اروپایی‌ها فلان کار را دوست دارند. در حالی‌که عاجز از درک اینیم که امریکا به یک فرد یا گروه خلاصه نمی‌شود. سیاه‌پوست‌ها یک نژاد بزرگ اند با صدها شاخه و خُرده فرهنگ، و اروپا یک کشور نیست، بلکه یک قاره با صدها فرهنگ و ده‌ها زبان رایج با تاریخِ طولانی است.


به بیانِ ساده، تعمیم دادن نسبت دادن ویژگی در یک شخص یا شی یا مسأله به تمام گروه‌های مرتبط به آن‌هاست.


پُرسش بعدی این است: اگر پیش‌داوری آسان است، چرا این رفتار را ادامه ندهیم؟

در پاسخ باید گفت که پیش‌داوری، پیامدهای مخربی دارد. اولین مشکل عمدۀ پیش‌داوری ایجاد سوءتفاهم و شکاکیت است. سوءتفاهم می‌تواند منجر به اختلاف و کشمکش و خشونت گردد. در بهترین حالت پیش‌داوری سبب تنبلی ذهنی و فکری ما شده و در دنیای کوچک تعصب و محدوداندیشی باقی می‌مانیم و از تجربه برخورد و تعامل و لذت بردن از تنوع فرهنگی و فکری و رفتاری محروم می‌مانیم و مانع دوستی‌ها و صمیمیت‌ها و اشتراکات کاری و فکری و تعلیمی و فرهنگی و تجارتی می‌شویم. نزدیکی و تعامل با گروه‌های متفاوت می‌تواند سبب رشد تحمل و مدارا و دگرپذیری و تکثرگرایی یا همان پلورالیزم گردد.


پُرسش آخری درین مبحث این است: چگونه پیش‌داوری را به چالش بکشیم و آن را محدود کنیم؟

اول باید قبول کنیم که پیش‌داوری در ما وجود دارد، حالا شاید زیاد یا کم، ولی وجود دارد و هر کدام ما در مقطعی از زندگی دست به پیش‌داوری زده ایم. با پذیرا شدن این واقعیت است که می‌شود قدم بعدی را برداشت و آن به چالش کشیدن آن است. برای این کار باید ارزش‌ها و نگرش‌های خود را بررسی کنیم:


آیا این ارزش یا باور من صحیح است؟ مثلا اگر به این باور داریم که فلان قوم فلان عادت ناشایست را داردد، این باور چقدر درست است؟ چرا درست است؟

آیا به تمام حقایق مرتبط با آن دسترسی دارم؟

آیا من این باور خود را تعمیم نداده ام؟

آیا به جای کل تصویر، فقط به ابعاد و جنبه‌های منفی آن تمرکز کرده ام؟

آیا عادلانه است که به این فرد یا گروه برچسپ بزنم؟

و…


وقتی متوجه پیش‌داوری خود شدید و دیدید که باور تان در بارۀ آن شخص یا شی یا موضوع درست نیست، به دیگران نیز بگویید، از شخصیت شما چیزی کم نمی‌شود! سعی کنید در بارۀ گروه‌ها، اقوام، و ارزش‌های فرهنگی معلومات خود را بیشتر کنید تا برداشت‌های قبلی‌تان یا تأیید یا رد شوند.


یادتان باشد که انسان‌ها تفاوت‌های فردی دارند و مشکل است بتوان یک ویژگی فردی را به یک گروه نسبت داد. اگر فردی از یک قوم مثلا مهمان دوست نیست، دلیل نمی‌شود بگوییم تمام آن افراد مهمان دوست نیستند.


با دیگران به احترام رفتار کنید. حداقل به شکلی رفتار کنید که توقع دارید دیگران با شما رفتار کنند. احترام، احترام می‌آفریند و مهربانی، مهربانی. اگر این ویژگی در تمام موارد صدق نکند، در اکثر موارد صدق می‌کند.


کوشش نکنید ویژگی‌ها و رفتارهای افراد دیگر را تغییر دهید. زیبایی به رنگارنگی و تفاوت‌هاست. به‌همین دلیل، به‌عوض تلاش برای تغییر دیگران، بهتر است تلاش کنیم تا پذیرای این تفاوت‌ها باشیم. دنیا مملو از انسان‌های متفاوت بوده و همیشه همین‌طور خواهد بود.


قبل از این‌که راجع به شخص قضاوت کنیم، خوب است تا از خودش یا افراد دیگر راجع به او معلومات خود را بیشتر کنیم. پیش‌تر از این‌که در ذهن خود یک مجموعۀ مسایل را راجع به او ردیف کنیم، بسیار محتمل است که یک سوال ساده کار ما را آسان کند و نیازی به صرف این همه انرژی نباشد!


در پایان، یاد ما باشد که غیرممکن است ما با هرچیزی موافق باشیم. همین‌طور برای دیگران غیرممکن است تا با تمام باورها و رفتارهای ما موافق باشند. در عوض، همان‌طور که در بالا اشاره شد، راه سومی را بیابیم که عبارت از پذیرشِ طرفِ مقابل با وجودِ مخالفت‌ها و تفاوت‌هاست.


منابع:

- Theories and Practice of Counseling & Psychotherapy, Gerald Corey, 2008

- روانشناسی پیش‌داوری، مریم بوذری، مجله پیام مشاوره، شماره ۵۹

- چگونه از پیش‌داوری اجتناب کنیم؟، مجله پیام مشاوره، شماره ۱۰۵

  • رضا انسان

خود شیفتگی

۱۷
مرداد

آیا دور و برتان فرد نارسیست (خودشیفته) سراغ دارید؟ اگر پاسختان مثبت است حفظ چنین رابطه ای، کاری بسیار مشکل و توانفرسا است. اگرچه افراد خودشیفته در جامعه افرادی جذاب و طناز می توانند باشند، ولی روابط آنان با افراد نزدیک به تدریج دچار فرسودگی و تخریب می شود.

درخواست توجه بی پایان و تنبیه اطرافیان در صورت عدم دریافت آن، زندگی با این افراد را دچار فراز و فرودهای بسیار و توانفرسایی می کند.

نحوه زندگی در قرن ۲۱ می تواند حس خودشیفتگی انسان را تقویت کند. والدینی که بیش از حد خواسته های فرزندان را اجابت می کنند، فرهنگی که بر شهرت و معروفیت پایه گذاری شده و نیز شبکه های خبری که اخبار مربوط به افراد مشهور را با جزئیات هر چه تمامتر منتشر می کنند، همگی باعث انتشار و تشدید خودشیفتگی می شوند و حتی این خطر وجود دارد که این مشکل به تدریج به عنوان نوعی رفتار «طبیعی» تلقی شود. واژه «نارسیسیم» برگرفته از یک اسطوره یونانی است که شخصیت آن مسحور تصویر خود در آب بود و قادر نبود که چشم از آن بردارد.

اگرچه فرد خودشیفته در ظاهر دارای اعتماد به نفس بالا و قوی به نظر می رسد، ولی واقعیت امر به گونه ای دیگر است. شجاعت ظاهری این افراد ریشه در احساس ناامنی عمیق و نیاز شدید به کسب اطمینان دارد. همین حس ناامنی است که باعث می شود این افراد همیشه به دنبال جلب توجه باشند؛ به همان گونه ای که یک کودک به دلیل عدم توانایی و احاطه بر محیط و مسائل خود نیازمند توجه والدین می باشد. رفتار خودشیفته به صورت طیفی با شدت و ضعف متنوع در افراد مبتلا دیده می شود. افراد شدیداً خودشیفته عمیقاً برای اطرافیان خود مخرب هستند و تعداد بسیار معدودی می توانند آنان را تحمل کنند، ولی خوشبختانه زندگی همراه با رضابتمندی با افراد دارای خودشیفتگی ملایم در صورتی که آمادگی و شناخت نسبت به نوع رفتار آنها وجود داشته باشد، امکان پذیر است.

ویژگی های افراد خودشیفته عبارتند از:

ـ خود بزرگ بین هستند و حس غلوشده ای از اهمیت فردی دارند و خود را بهتر از دیگران می دانند.

ـ فانتزی قدرت، موفقیت و زیبایی مشغولیت ذهنی آنها است.

ـ در برقراری روابط سالم مشکل دارند.

ـ به تحسین و تعریف و تمجید نیاز دائمی دارند.

ـ به شدت خود را حق به جانب می دانند.

ـ انتظار دارند که دیگران مطابق نظرات و انتظارات آنان عمل کنند.

ـ قادر به تشخیص احساسات و نیازهای دیگران نیستند.

ـ به سوءاستفاده از دیگران تمایل دارند.

ـ نسبت به دیگران حسادت می ورزند و نیز باور دارند که دیگران نسبت به آنان حسادت دارند.

ـ اعتماد به نفس آنان به شدت شکننده است و طاقت کوچک ترین انتقادی را ندارند.



زندگی با فردی با ویژگی های فوق به اندازه کافی مشکل است و این در حالی است که عدم آگاهی خودشیفته ها به تأثیری که رفتارشان بر اطرافیان دارد سختی را بیشتر هم می کند.

آنان قادر به درک گله های اطرافیان نیستند و تغییری نیز در رفتار خود ایجاد نمی کنند. بنابراین دیگران باید در مورد دوری از آنان و یا گذراندن یک زندگی و یا رابطه سخت و پرتلاش تصمیم بگیرند.

حفظ رابطه با این افراد نیازمند صرف زمان و انرژی بسیار است که نکته کلیدی آن حفظ اعتماد به نفس است.

برای دستیابی به این مهم چند رویکرد در ادامه بیان می شود:

ـ دانش خود را افزایش دهید. درک موقعیت های منجر به خودشیفتگی و ریشه یابی وقوع این حالت می تواند به شما در شناسایی ضعف و محدودیت های فرد خودشیفته و تعدیل انتظارات از او کمک کند.

ـ درخواست احترام کنید. به وضوح اعلام کنید که زبان طعنه آمیز و بی ادبانه، انتقاد مداوم، رفتارهای کنترل کننده و خشم های غیرمنطقی را تحمل نمی کنید. هر رفتاری که منجر به سوءاستفاده عاطفی یا فیزیکی شود، غیرقابل قبول است؛ به عنوان مثال فریاد زدن، بیان کلمات رکیک، جدایی از خانواده و دوستان یا سایر رفتارهای سلطه گرانه.

ـ خود را سرزنش نکنید. خودشیفته ها براساس کارهایی که برای او انجام داده اید شما را ارج نهاده و یا از ارزش و اهمیت تان کم می کنند. اگر معتقد باشند که به اندازه کافی تلاش نکرده اید واکنش آنها می تواند باعث سرخوردگی شما شود، ولی توجه داشته باشید که بر مبنای رفتار آنان خود را سرزنش نکنید.

- همیشه این واقعیت را در نظر داشته باشید که شما فرد «خوبی» هستید و ملامت و انتقادات فرد خودشیفته ناشی از نظرات و اعتقادات معیوب خود اوست.

ـ سعادت و شادی شما در اولویت قرار دارد. مراقب باشید که سعادت شما در رابطه با فرد خودشیفته فنا نشود. نیازها، خواسته ها و راه های دستیابی به آنها را به طور واضح تعریف و معین کنید. همیشه از حس اعتماد به نفس خود محافظت نمایید. در بیان آرزوها و نیازهایتان پایدار و استوار باشید.

ـ یک سیستم حمایتی تهیه کنید. از آنجا که خودشیفته ها در عاطفه و ابراز همدردی دچار نقص هستند، بنابراین هیچگاه قادر به درک و حمایت شما نخواهند بود. برای جبران این نقیصه در زندگی نیاز به افراد دیگری دارید که ارتباط عاطفی و دوستی را به شما عرضه کنند. بنابراین داشتن دوستان یکرنگ، صمیمی و حمایت کننده جزو الزامات است.

ـ عدم توانایی در تغییر فرد خودشیفته. باید بدانید که هیچگاه قادر به تغییر فرد خودشیفته نخواهید بود، بلکه می توانید صرفاً تا حدودی خودآگاهی او را افزایش دهید. برا این کار نیاز به راهنمایی روانپزشک یا روانکاو و مشاور دارید.

به رغم تلاش هایی که در بالا بیان شد، غیرمتعارف نیست که افراد خودشیفته کار را به جایی برسانند که برای خود و کسانی که دوستشان دارند مخرب باشند. اگر فردی دارای اندکی ویژگی خودشیفتگی باشد می توان با شناساندن تصویر واقعی از خود به او کمک کرد. ولی افراد دارای ویژگی های کامل خودشیفتگی حاضر به درمان نیستند و اگر به زور آنها را برای درمان ببرید تمام مدت صرف این خواهد شد که شما آدم بدی هستید.

به هر حال در زندگی و دور و بر همه ما تعدادی فرد خودشیفته پیدا می شود. اگر این افراد برایتان مهم است، باید با خود صادق باشید و سعی کنید که او را به گونه ای که هست بپذیرید، البته با رعایت نکات فوق و حفظ اعتماد به نفس.


برگرفته از روزنامه اقتصادی آسیا

  • رضا انسان

حسادت

۱۶
مرداد

حسادت احساسی است که بیش از همه خود شخص را آزار می دهد .

پروفسور رولف هوبلمی گوید که حسادت وقتی به وجود می آید که شخص احساس کند آنچه دارد ، کمتر از آن چیزی است که باید داشته باشد . هیچ چیزی وجود ندارد که باعث حسادت نشود ، مادی یا غیر مادی ! من می توانم به سرنوشت یک نفر یا به کسی که برنده یک جایزه شده حسودی کنم ، ولی به طور کل وقتی انسان حسودی می کند که آنچه که دیگری دارد برایش ارزش داشته باشد . مثلاً من که حوصله جمع آوری تمبر را ندارم به کسی که این کار را می کند حسودی نخواهم کرد .

حسادت در هر جامعه معنی خاصی دارد . در هر جامعه ای ، داشتن چیز بخصوصی که در آن جامعه ارزش جلوه می کند ، باعث حسادت می شود . در جامعه امروز حتی آگهی های تلویزیون سعی می کنند با توجه به این ضعف بشری مردم را به سوی استفاده از یک کالای بخصوص یا انجام عملی تشویق کنند . جامعه سرمایه دار از حسادت مردم جهت منفعت بیشتر استفاده می کند ، زیرا حسادت یک انگیزه است و باعث جاه طلبی و افزایش انرژی می شود .

حسادت در واقع به خاطر خانه بزرگتر ، اتومبیل سریع تر و زیبایی بیشتر نیست ، بلکه انسان به خاطر این که شخص به علت داشتن چیزی مورد احترام واقع می شود ، حسادت می ورزد .

حسود هیچ وقت فکر نمی کند آن فردی که بیشتر دارد حتماً خیلی سخت تر کار کرده ، او گمان می کند که هر موقعیت بهتری ، چه از نظر روانی یا مالی قیمتی دارد که شخص حسود هرگز حاضر به پرداخت آن نیست . اکثر افراد حسود فکر می کنند که حق آنان ضایع شده و آنها کمتر از دیگری به حقشان رسیده اند . حسودانی که می پذیرند دیگری حقش بوده که بیشتر بهره ببرد ، رنج بیشتری می کشند . این حسودان سعی می کنند با یک رفتار خشونت آمیز به فرد مورد حسادتشان حمله کنند . یعنی آنها با تمام قوا عملی انجام می دهند که طرف مقابل از امکانات بهتری که دارد لذت نبرده و به این وسیله هر آنچه باعث یادآوری عدم موفقیت او می شود نابود می کنند . این افراد،محبوب دیگران نیستند و معمولاً چهره واقعی خود را نشان نمی دهند و همیشه تظاهر می کنند که دیگری را تحسین می کنند ، ولی در واقع بسیار رنج می کشند .

حسادت یک احساس مطلق نیست ، بلکه مخلوطی است از خشونت و شکست.خشونتی که حسود احساس می کند مانع از رنج بیشتر او از شکست می شود .

اگر شخص حسود جلوی خشونتش را بگیرد بیشتر از شکست رنج می کشد . چنین شخصی متوجه می شود که اگر او تمام قدرتش را هم به کار ببرد به حق دیگری نخواهد رسید . به همین دلیل فرد دچار افسردگی شدید و فلج کننده ای می شود . زیرا از خودش سؤال نمی کند که به چه وسیله ای فرد مورد نظر به خوشبختی رسیده است .

در کتاب مقدس مسیحیت ، حسادت تحت عنوان" گناه مرگ آور" آمده ولی در واقع  واکنش طبیعی انسان جهت جلوگیری و ممانعت از افسردگی است .

حسادت هیچ دلیل بیولوژی ندارد بلکه به مرور زمان و در اثر تجربیاتی که شخص حسود در زندگی بهدست می آورد ، شکل می گیرد . معمولاً شخصیت حسود در اثر شناخت فردی غلط گسترش می یابد . این افراد در محیطی بزرگ شده اند که انجام خواسته های دیگران مهم تر از خواسته و علاقه فردی خودشان بوده و آنها هیچ وقت موقعیتی نداشتند که بهدنبال علائق و استعدادهای فردی خودشان بروند و بفهمند از چه کار و فعالیتی بیشتر لذت می برند .

این انسان ها احساس می کنند فقط وقتی خواسته های دیگران را کامل انجام دهند مورد قبول مردم می باشند . این افراد معمولاً بیشتر اوقات دروغ می گویند و مرتباً به دنبال این هستند کاری کنند که بدان وسیلهرضایت دیگران را کسب کنند .

چگونگی خلاصی از حسادت

  • رضا انسان