انسانیت

انسانیت

انسانیت

انسانیت

درباره انسانیت میخواهم بنویسم
هر آنچه که نیاز می بینم

از مرگ نترسید
از این بترسید که وقتی زنده اید
چیزی درون شما بمیرد به نام
"انسانیت"

آخرین مطالب
پیوندها

۱۶ مطلب در مرداد ۱۳۹۳ ثبت شده است

توهین

۲۳
مرداد

توهین یک کنش رفتاری یا گفتاری ، آگاهانه یا ناآگاهانه، مستقیم یا غیرمستقیم و برنامه‌ریزی شده یا خود انگیخته ای است که به وسیله یک توهین‌گر نسبت به فرد، گروه، شیء یا نماد و نشانه و... (توهین‌شوندگان) که همزمان با خود آنها هستند یا به گذشته و آینده تعلق دارند، انجام می گیرد .

برای همه ما پیش آمده که گاهی احساس می‌کنیم رفتار دیگران نوعی توهین و بی‌احترامی به ما محسوب شده است.

اکنون با خود بیندیشید که چند بار در این موقعیت قرار گرفته‌اید و هر بار چگونه عکس‌العمل نشان داده‌اید. اصلا چه فرایندی در این رفتار وجود دارد که تا این حد آزاردهنده به‌حساب می‌آید؟ چرا دوست نداریم کسی به ما بی‌حرمتی یا توهین کند و چرا به دیگران اجازه می‌دهیم اینگونه با ما برخورد کنند؟

فراموش نکنید که اگر افراد بدانند که چه می‌خواهند و اگر بتوانند این خواسته خود را نیز به دیگران انتقال دهند و بگویند که انتظار دارند چگونه با آنها رفتار شود قطعا از زندگی بهتری برخوردار خواهند شد اما به‌نظر می‌رسد گاهی اطلاع از خواسته خود بسیار دشوار است. همه ما دوست داریم دیگران رفتار خوبی با ما داشته باشند، به ما احترام بگذارند، رفتار تحقیرآمیزی با ما نداشته باشند و هیچ‌گاه به ما توهین نکنند. بسیاری از ما گمان می‌کنیم کوچک‌ترین مخالفتی با ما حکم اهانت کردن و نادیده گرفتن‌مان را دارد حال آنکه در واقع هر کس می‌تواند نظر و خواست خود را داشته باشد اما اگر طوری آن را ابراز کند که به‌گونه‌ای تحقیرآمیز به‌نظر برسد، باز مقصر کیست؟

ما همیشه عادت کرده‌ایم وقتی رفتار نامناسبی با ما می‌شود، بلافاصله طرف مقابل خود را زیر‌سۆال ببریم، خودمان را به دور از هرگونه اشتباهی قلمداد کرده و این‌طور وانمود کنیم که ظلمی غیرقابل بخشش به ما روا شده است. اما اینگونه طرز برخورد در درجه نخست خود ما را آزار می‌دهد. متاسفانه ما در مقامی نیستیم که از دیگران بخواهیم هیچ‌گاه به ما اهانتی نکنند اما آن‌قدر قدرتمند هستیم که بتوانیم بر خودمان تسلط داشته باشیم و بیش از حد تحت‌تاثیر رفتار اطرافیان قرار نگیریم.

امکان دارد ترس مانع از آن شود که احساسات خود را درک کنید. شاید هم به‌قدری با احساسات خود غریبه هستید که عملا معنای آنها را فراموش کرده‌اید اما هرگز در این مرحله تسلیم نشوید؛ گام بردارید، به پیش بروید و ابراز وجود کنید. به احتمال زیاد هنگامی که گامی به جلو برمی‌دارید، از هدف خود آگاه می‌شوید. شاید تنها خواسته شما این باشد که احقاق حق کنید و دوست نداشته باشید که دیگران هرگونه که می‌خواهند با شما رفتار کنند. در مواقعی نیز به این نتیجه می‌رسید که ممکن است هدف‌های شما با یکدیگر در تضاد باشند؛ مثلا ممکن است بخواهید هیچ‌گاه مورد اهانت و بی‌حرمتی کسی قرار نگیرید، حال آنکه خودتان دائم رفتار توهین‌آمیزی با دوستان و آشنایانتان دارید. بدون شک این ناآگاهی شما مانع از برقراری ارتباطی صحیح و لذتبخش با دیگران می‌شود.
انعطاف‌پذیری

هنگامی که می‌بینید از ارتباطات خود راضی نیستید و آنگونه که می‌خواهید با شما رفتار نمی‌شود، قطعا باید تغییراتی در نوع رفتارتان با دیگران حاصل کنید. درواقع تصمیم‌گیری درباره اینکه چه وقت و چگونه می‌خواهید تغییر کنید کاری دشوار و فرایندی پایان‌ناپذیر است. فراموش نکنید هدف‌ها تغییر می‌کنند؛ بنابراین تغییر کردن فرایندی پویا و ادامه‌دار است و رمز هدفگذاری موفق این است که اهدافتان به اندازه‌ای انعطاف‌داشته باشند که بتوانید خود را با تغییراتی که در زندگی شما به‌وجود می‌آیند وفق دهید. شما می‌توانید هدف‌های خود را با توجه به زمان برآورده‌شدن آنها فهرست کنید.
اگر می‌خواهید برای تغییر در رفتارتان اهدافی را برای خود درنظر بگیرید، می‌توانید هدف‌هایی را برای هر روز، هر هفته و هر ماه و... درنظر بگیرید و از هدف‌های دور از دسترس چشم‌پوشی کنید. بهتر است بدانید برای رسیدن به خواسته‌های خود دقیقا چه برنامه‌هایی را در پیش دارید.

هنگامی که به فرایند انتخاب می‌اندیشید، الگو یا شخص مورد نظرتان را انتخاب کنید. برای مثال نزد فردی که به شما توهین کرده بروید و علت رفتارش را سۆال کنید

فراموش نکنید که انتخاب‌های شما انعطاف‌پذیر و قابل تغییرند و با شرایط و دریافت اطلاعات جدید تغییر شکل می‌دهند. اهداف خود را درنظر داشته باشید اما در عین حال انعطاف‌پذیر هم باشید و درصورت لزوم هدف‌هایتان را تغییر دهید. هنگامی که برای رسیدن به یک هدف گامی برمی‌دارید، احساس می‌کنید پیشرفت کرده‌اید. با رسیدن به هر هدف خود را تشویق کنید و به خاطر داشته باشید که هدف شما قرار نیست جز خود شما شخص دیگری را راضی کند. با توجه داشتن به خواسته‌های خود وظیفه‌تان را انجام داده‌اید و این بهترین چیزی است که می‌تواند مدنظر قرار گیرد.


وقتی به ما توهین می‌شود!

زمانی را درنظر بگیرید که به‌شدت از کسی رنجیده‌اید زیرا او به شما توهین کرده. در این هنگام چه احساسی دارید و چه عکس‌العملی نشان می‌دهید. بعضی هر چه تلاش می‌کنند نمی‌توانند از شر این ناراحتی نجات یابند و هر چه می‌کوشند نمی‌توانند این احساس منفی را از بین ببرند.

شاید دلتان بخواهد توهین شخص توهین‌کننده را مانند خودش پاسخ بدهید. شاید هم بخواهید سکوت کنید. در هر صورت شما جزو هر گروه از افراد باشید، لحظه‌ای که کسی به شما توهین می‌کند از او می‌رنجید و ذهنیتی منفی پیدا می‌کنید. در این هنگام بهترین کار این است که تمام اندیشه‌های منفی را متوقف کنید و به‌خود اجازه دهید تا آرام شوید. هنگامی که اینگونه اندیشه‌ها را از ذهن خود بیرون کردید، برای تصمیم‌گیری صحیح به‌خود زمان بیشتری دهید.

ممکن است وقتی کسی به شما اهانت کرد، اعتمادبه‌نفس خود را از دست بدهید و همین موضوع باعث شود واقعا خودتان را زیر سۆال ببرید و به توانایی‌هایتان شک کنید؛ «شاید هم من واقعا آدم بی‌عرضه‌ای باشم»، «شاید نمی‌دانم چگونه باید رفتار کنم» و... حتی ترجیح می‌دهید در حضور دیگران حرفی نزنید زیرا احساس می‌کنید شاید آنها شما را به باد تمسخر بگیرند؛
اگر به شما توهین شده است...

اگر به شما توهین شده ...


«من آن‌قدرها هم اطلاعات ندارم پس بهتر است سکوت کنم»، «من حق ندارم در این زمینه اظهارنظر کنم»، «من واقعا قابل اطمینان نیستم »و... ولی حتی برای مدتی کوتاه هم که شده سعی کنید به جای این عبارات منفی از عبارات مثبت استفاده کنید؛ «من هم می‌توانم نظرم را به دیگران اعلام کنم»، «حتما کسی پیدا می‌شود که به شنیدن حرف‌هایم علاقه نشان دهد» و... شاید ابتدا لازم نباشد اقدامی صورت دهید. بهترین کار این است که ابتدا فکر کنید ببینید چطور می‌توانید بهتر عمل کنید و سپس دست به هر اقدامی بزنید.

در بسیاری از مواقع اشخاص قاطعانه ابراز وجود نمی‌کنند زیرا فکر می‌کنند نتایج بد و ناخوشایند، ذهنشان را اشغال کرده است؛ «اگر این کار را بکنم حتما دوستم عصبانی می‌شود»، «نمی‌توانم نظرم را بگویم زیرا حتما او ناراحت می‌شود» و... . گاهی شما همه چیز را فاجعه‌آمیز می‌دانید؛ حال آنکه این باورهای غیرمنطقی حاصل افکار منفی است که نمی‌گذارند شما بهتر تصمیم بگیرید و آسوده‌تر عمل کنید. فراموش نکنید آن‌قدر هم فاجعه‌آمیز نیست اگر گاهی از کسی می‌رنجید خیلی خود را سرزنش نکنید به یاد بیاوریدگاهی خودتان هم کسی را رنجانیده‌اید. اگر تمام این کارها بدون هیچ قصد و غرضی اتفاق بیفتند می‌توانید هم خودتان را ببخشید و هم دیگران را.

بنابراین زیاد سخت نگیرید! اگر کسی به شما اهانتی کرد، قبل از اینکه برنجید و مقابله‌به‌مثل کنید با خود بیندیشید که امکان دارد خودتان این اجازه را به او داده باشید یا آن شخص مشکلی دارد که با آزردن دیگران احساس بهتری پیدا می‌کند!

  • رضا انسان

پیش داوری

۱۷
مرداد

نوشته: دکتر اسماعیل درمان 

مستر روانشناسی بالینی و مشاوره


شاید برای خودِتان یا یکی از دوستان و آشنایانِ‌تان اتفاق افتاده که با دیدن یک شخص برای اولین‌بار، بگویند: ای آدم بد معلوم میشه! از چهره اش واضح است که انسان خوبی نیست!

یا: فلانی را میگی؟ او خو از فلان قوم است، پس آدم بااعتباری نیست.

یا: فلان حیوان را میگی؟ آن حیوان کثیف و نجس است.

یا: فلان محصول را میگی؟ همین که دیدم بدم آمد!

یا: زن ها…اند. مردها…اند. دخترها…اند. بچه ها…اند. مردم مذهبی…اند. مردم غیرمذهبی…اند.

و ده‌ها و صدها مثال دیگر. 


این‌ها نمونه‌های از پیش‌داوری اند. حالا پیش‌داوری را چگونه تعریف می‌کنیم؟


پیش‌داوری یا قضاوت زودهنگام، فکر یا احساسِ مخصوص راجع به یک فرد، شی، یا موضوع است که معمولاً قبل از جمع‌آوری و بررسی اطلاعاتِ لازم و سند معتبر پدید می‌آید و بیشتر بر شواهدِ ناکافی و خیالی استوار است.


به‌عبارت دیگر، پیش‌داوری مبتنی بر منطق و واقعیت نیست، بلکه بیشتر استوار بر حدس و گمان و فرضیه است.


حالا پُرسشی که مطرح می‌شود، این است: این حدس و گمانه‌زنی و فرضیه‌بافی از کجا می‌آیند؟ به‌عبارت دیگر، چرا پیش‌داوری می‌کنیم یا مورد پیش‌داوری قرار می‌گیریم؟

ما به‌طور طبیعی عادت به طبقه‌بندی یا قالب‌بندی اطلاعات داریم. از کودکی یاد می‌گیریم تا انسانها و اشیا را طبقه‌بندی کنیم. این طبقه‌بندی، ارتباطات، حفظِ معلومات و شناسایی محیط اطراف را برای ما آسان‌تر می‌کند. ما انسان‌ها را به زنان و مردان، پیرها و جوان‌ها، قد بلند و قد کوتاه، چاق و لاغر و…تقسیم‌بندی می‌کنیم. اشیا را به بزرگ و کوچک، باکیفیت و بی کیفیت، خوردنی و غیرخوردنی، و… تقسیم می‌کنیم. این طبقه‌بندی تا همین حد خوب است. مشکل زمانی پیدا می‌شود که بعضی ویژگی‌ها که متعلق به یک فرد است را به دیگران تعمیم بدهیم.


حالا منظور ما از “تعمیم دادن” چیست؟

به بیانِ ساده، تعمیم دادن نسبت دادنِ ویژگی در یک شخص یا شی یا مسأله به تمام گروه‌های مرتبط به آن‌هاست. تعمیم دادن یعنی این‌که من از یک نویسنده کتابی بخوانم و کتابش را نپسندم، بعد بدون اینکه کتاب‌های دیگرش را بخوانم ادعا کنم که کل کتاب‌های این نویسنده بی‌کیفیت و غیرِقابل‌خواندن اند. یا با فردی از یک قوم و نژاد آشنا شوم، بعد خاطرۀ خوبی از این دوستی نداشته باشم و در نتیجه بگویم تمام افراد فلان قوم یا نژاد کسانی اند که به دوستی ارزش و احترامی قائل نیستند. یا مثلا غذایی از یک کشور دیگر را بخورم، مثلا غذای ازبکی یا ایرانی، و خوشم نیاید، بعد بگویم که تمام غذاهای این کشور بی‌مزه اند. به این می‌گوییم تعمیم دادن.

و مشکل از همین تعمیم دادن به وجود می‌آید. با تعمیم دادن، ما معمولا ویژگی‌هایی را به یک شخص، شی، یا موضوع نسبت می‌دهیم که شاید هیچ واقعیت نداشته باشند. مثلا بدون این‌که راجع به اسلام و مسیحیت و یهودیت بفهمیم، بیاییم بگوییم هر چه این ادیان می‌گویند مزخرف است. یا بدون این‌که تحقیق کنیم بگوییم سکولاریسم و پلورالیسم و تفاوت فرهنگی و…بد اند، در حالی‌که الفبا و مبانی این مفاهیم را ندانیم.


پُرسش بعدی این است: چرا تعمیم‌دهی می‌کنیم؟

همان‌طور که اشاره شد، ما تمایل طبیعی داریم تا هر چیز را طبقه‌بندی و قالب‌بندی کنیم. این قالب‌بندی‌ها معمولا به‌صورت ناخواسته و ناخودآگاه صورت می‌گیرند و ناشی از طبیعت ما و نوع تربیت و فرهنگ ما و نوع تجربۀ ما اند. به‌طور نمونه، در مثال بالا گفتم اگر تجربۀ دوستی ما با کسی خوب نباشد، ما تمایل داریم بگوییم تمام افراد متعلق به همان قوم و گروه آن شخص در دوستی خوب پیش نمی‌‌روند.


از سوی دیگر، ما با تعمیم دادن کار خود را آسان می‌کنیم و به خود زحمت تفکر و بررسی و تحقیق و به‌کارگیری تعقل و منطق را نمی‌دهیم. تعمیم‌دهی آسان و ساده است؛ ما را مجبور نمی‌کند تا فکر خود را به کار اندازیم. به‌خصوص با نسبت دادن ویژگی‌های چون “فلانی کم‌استعداد، کوته‌فکر، چاق، پُرخور… است” معمولا احساس خوبی به ما دست می‌دهد. باور ما این است که برداشتِ ما درست و قطعی است، در حالی‌که این باورهای به‌ظاهر درست استوار بر تجربه‌ها و تفسیرهای محدود ما اند.


عامل دیگر، برخورد و تعامل کم‌تر با فرهنگ و مردم دیگر است. به هر اندازه که تعامل و ارتباط با گروه‌ها و فرهنگ‌های دیگر کم‌تر باشد، به همان اندازه معلومات ما در باره آن‌ها کم‌تر بوده و تمایلِ ما برای همانندسازی بیش‌تر است و به‌همین دلیل به‌زودی در دامِ پیش‌داوری می‌افتیم. مثلاً می‌گوییم: امریکایی‌ها…اند. سیاه‌پوست‌ها…اند. اروپایی‌ها فلان کار را دوست دارند. در حالی‌که عاجز از درک اینیم که امریکا به یک فرد یا گروه خلاصه نمی‌شود. سیاه‌پوست‌ها یک نژاد بزرگ اند با صدها شاخه و خُرده فرهنگ، و اروپا یک کشور نیست، بلکه یک قاره با صدها فرهنگ و ده‌ها زبان رایج با تاریخِ طولانی است.


به بیانِ ساده، تعمیم دادن نسبت دادن ویژگی در یک شخص یا شی یا مسأله به تمام گروه‌های مرتبط به آن‌هاست.


پُرسش بعدی این است: اگر پیش‌داوری آسان است، چرا این رفتار را ادامه ندهیم؟

در پاسخ باید گفت که پیش‌داوری، پیامدهای مخربی دارد. اولین مشکل عمدۀ پیش‌داوری ایجاد سوءتفاهم و شکاکیت است. سوءتفاهم می‌تواند منجر به اختلاف و کشمکش و خشونت گردد. در بهترین حالت پیش‌داوری سبب تنبلی ذهنی و فکری ما شده و در دنیای کوچک تعصب و محدوداندیشی باقی می‌مانیم و از تجربه برخورد و تعامل و لذت بردن از تنوع فرهنگی و فکری و رفتاری محروم می‌مانیم و مانع دوستی‌ها و صمیمیت‌ها و اشتراکات کاری و فکری و تعلیمی و فرهنگی و تجارتی می‌شویم. نزدیکی و تعامل با گروه‌های متفاوت می‌تواند سبب رشد تحمل و مدارا و دگرپذیری و تکثرگرایی یا همان پلورالیزم گردد.


پُرسش آخری درین مبحث این است: چگونه پیش‌داوری را به چالش بکشیم و آن را محدود کنیم؟

اول باید قبول کنیم که پیش‌داوری در ما وجود دارد، حالا شاید زیاد یا کم، ولی وجود دارد و هر کدام ما در مقطعی از زندگی دست به پیش‌داوری زده ایم. با پذیرا شدن این واقعیت است که می‌شود قدم بعدی را برداشت و آن به چالش کشیدن آن است. برای این کار باید ارزش‌ها و نگرش‌های خود را بررسی کنیم:


آیا این ارزش یا باور من صحیح است؟ مثلا اگر به این باور داریم که فلان قوم فلان عادت ناشایست را داردد، این باور چقدر درست است؟ چرا درست است؟

آیا به تمام حقایق مرتبط با آن دسترسی دارم؟

آیا من این باور خود را تعمیم نداده ام؟

آیا به جای کل تصویر، فقط به ابعاد و جنبه‌های منفی آن تمرکز کرده ام؟

آیا عادلانه است که به این فرد یا گروه برچسپ بزنم؟

و…


وقتی متوجه پیش‌داوری خود شدید و دیدید که باور تان در بارۀ آن شخص یا شی یا موضوع درست نیست، به دیگران نیز بگویید، از شخصیت شما چیزی کم نمی‌شود! سعی کنید در بارۀ گروه‌ها، اقوام، و ارزش‌های فرهنگی معلومات خود را بیشتر کنید تا برداشت‌های قبلی‌تان یا تأیید یا رد شوند.


یادتان باشد که انسان‌ها تفاوت‌های فردی دارند و مشکل است بتوان یک ویژگی فردی را به یک گروه نسبت داد. اگر فردی از یک قوم مثلا مهمان دوست نیست، دلیل نمی‌شود بگوییم تمام آن افراد مهمان دوست نیستند.


با دیگران به احترام رفتار کنید. حداقل به شکلی رفتار کنید که توقع دارید دیگران با شما رفتار کنند. احترام، احترام می‌آفریند و مهربانی، مهربانی. اگر این ویژگی در تمام موارد صدق نکند، در اکثر موارد صدق می‌کند.


کوشش نکنید ویژگی‌ها و رفتارهای افراد دیگر را تغییر دهید. زیبایی به رنگارنگی و تفاوت‌هاست. به‌همین دلیل، به‌عوض تلاش برای تغییر دیگران، بهتر است تلاش کنیم تا پذیرای این تفاوت‌ها باشیم. دنیا مملو از انسان‌های متفاوت بوده و همیشه همین‌طور خواهد بود.


قبل از این‌که راجع به شخص قضاوت کنیم، خوب است تا از خودش یا افراد دیگر راجع به او معلومات خود را بیشتر کنیم. پیش‌تر از این‌که در ذهن خود یک مجموعۀ مسایل را راجع به او ردیف کنیم، بسیار محتمل است که یک سوال ساده کار ما را آسان کند و نیازی به صرف این همه انرژی نباشد!


در پایان، یاد ما باشد که غیرممکن است ما با هرچیزی موافق باشیم. همین‌طور برای دیگران غیرممکن است تا با تمام باورها و رفتارهای ما موافق باشند. در عوض، همان‌طور که در بالا اشاره شد، راه سومی را بیابیم که عبارت از پذیرشِ طرفِ مقابل با وجودِ مخالفت‌ها و تفاوت‌هاست.


منابع:

- Theories and Practice of Counseling & Psychotherapy, Gerald Corey, 2008

- روانشناسی پیش‌داوری، مریم بوذری، مجله پیام مشاوره، شماره ۵۹

- چگونه از پیش‌داوری اجتناب کنیم؟، مجله پیام مشاوره، شماره ۱۰۵

  • رضا انسان

خود شیفتگی

۱۷
مرداد

آیا دور و برتان فرد نارسیست (خودشیفته) سراغ دارید؟ اگر پاسختان مثبت است حفظ چنین رابطه ای، کاری بسیار مشکل و توانفرسا است. اگرچه افراد خودشیفته در جامعه افرادی جذاب و طناز می توانند باشند، ولی روابط آنان با افراد نزدیک به تدریج دچار فرسودگی و تخریب می شود.

درخواست توجه بی پایان و تنبیه اطرافیان در صورت عدم دریافت آن، زندگی با این افراد را دچار فراز و فرودهای بسیار و توانفرسایی می کند.

نحوه زندگی در قرن ۲۱ می تواند حس خودشیفتگی انسان را تقویت کند. والدینی که بیش از حد خواسته های فرزندان را اجابت می کنند، فرهنگی که بر شهرت و معروفیت پایه گذاری شده و نیز شبکه های خبری که اخبار مربوط به افراد مشهور را با جزئیات هر چه تمامتر منتشر می کنند، همگی باعث انتشار و تشدید خودشیفتگی می شوند و حتی این خطر وجود دارد که این مشکل به تدریج به عنوان نوعی رفتار «طبیعی» تلقی شود. واژه «نارسیسیم» برگرفته از یک اسطوره یونانی است که شخصیت آن مسحور تصویر خود در آب بود و قادر نبود که چشم از آن بردارد.

اگرچه فرد خودشیفته در ظاهر دارای اعتماد به نفس بالا و قوی به نظر می رسد، ولی واقعیت امر به گونه ای دیگر است. شجاعت ظاهری این افراد ریشه در احساس ناامنی عمیق و نیاز شدید به کسب اطمینان دارد. همین حس ناامنی است که باعث می شود این افراد همیشه به دنبال جلب توجه باشند؛ به همان گونه ای که یک کودک به دلیل عدم توانایی و احاطه بر محیط و مسائل خود نیازمند توجه والدین می باشد. رفتار خودشیفته به صورت طیفی با شدت و ضعف متنوع در افراد مبتلا دیده می شود. افراد شدیداً خودشیفته عمیقاً برای اطرافیان خود مخرب هستند و تعداد بسیار معدودی می توانند آنان را تحمل کنند، ولی خوشبختانه زندگی همراه با رضابتمندی با افراد دارای خودشیفتگی ملایم در صورتی که آمادگی و شناخت نسبت به نوع رفتار آنها وجود داشته باشد، امکان پذیر است.

ویژگی های افراد خودشیفته عبارتند از:

ـ خود بزرگ بین هستند و حس غلوشده ای از اهمیت فردی دارند و خود را بهتر از دیگران می دانند.

ـ فانتزی قدرت، موفقیت و زیبایی مشغولیت ذهنی آنها است.

ـ در برقراری روابط سالم مشکل دارند.

ـ به تحسین و تعریف و تمجید نیاز دائمی دارند.

ـ به شدت خود را حق به جانب می دانند.

ـ انتظار دارند که دیگران مطابق نظرات و انتظارات آنان عمل کنند.

ـ قادر به تشخیص احساسات و نیازهای دیگران نیستند.

ـ به سوءاستفاده از دیگران تمایل دارند.

ـ نسبت به دیگران حسادت می ورزند و نیز باور دارند که دیگران نسبت به آنان حسادت دارند.

ـ اعتماد به نفس آنان به شدت شکننده است و طاقت کوچک ترین انتقادی را ندارند.



زندگی با فردی با ویژگی های فوق به اندازه کافی مشکل است و این در حالی است که عدم آگاهی خودشیفته ها به تأثیری که رفتارشان بر اطرافیان دارد سختی را بیشتر هم می کند.

آنان قادر به درک گله های اطرافیان نیستند و تغییری نیز در رفتار خود ایجاد نمی کنند. بنابراین دیگران باید در مورد دوری از آنان و یا گذراندن یک زندگی و یا رابطه سخت و پرتلاش تصمیم بگیرند.

حفظ رابطه با این افراد نیازمند صرف زمان و انرژی بسیار است که نکته کلیدی آن حفظ اعتماد به نفس است.

برای دستیابی به این مهم چند رویکرد در ادامه بیان می شود:

ـ دانش خود را افزایش دهید. درک موقعیت های منجر به خودشیفتگی و ریشه یابی وقوع این حالت می تواند به شما در شناسایی ضعف و محدودیت های فرد خودشیفته و تعدیل انتظارات از او کمک کند.

ـ درخواست احترام کنید. به وضوح اعلام کنید که زبان طعنه آمیز و بی ادبانه، انتقاد مداوم، رفتارهای کنترل کننده و خشم های غیرمنطقی را تحمل نمی کنید. هر رفتاری که منجر به سوءاستفاده عاطفی یا فیزیکی شود، غیرقابل قبول است؛ به عنوان مثال فریاد زدن، بیان کلمات رکیک، جدایی از خانواده و دوستان یا سایر رفتارهای سلطه گرانه.

ـ خود را سرزنش نکنید. خودشیفته ها براساس کارهایی که برای او انجام داده اید شما را ارج نهاده و یا از ارزش و اهمیت تان کم می کنند. اگر معتقد باشند که به اندازه کافی تلاش نکرده اید واکنش آنها می تواند باعث سرخوردگی شما شود، ولی توجه داشته باشید که بر مبنای رفتار آنان خود را سرزنش نکنید.

- همیشه این واقعیت را در نظر داشته باشید که شما فرد «خوبی» هستید و ملامت و انتقادات فرد خودشیفته ناشی از نظرات و اعتقادات معیوب خود اوست.

ـ سعادت و شادی شما در اولویت قرار دارد. مراقب باشید که سعادت شما در رابطه با فرد خودشیفته فنا نشود. نیازها، خواسته ها و راه های دستیابی به آنها را به طور واضح تعریف و معین کنید. همیشه از حس اعتماد به نفس خود محافظت نمایید. در بیان آرزوها و نیازهایتان پایدار و استوار باشید.

ـ یک سیستم حمایتی تهیه کنید. از آنجا که خودشیفته ها در عاطفه و ابراز همدردی دچار نقص هستند، بنابراین هیچگاه قادر به درک و حمایت شما نخواهند بود. برای جبران این نقیصه در زندگی نیاز به افراد دیگری دارید که ارتباط عاطفی و دوستی را به شما عرضه کنند. بنابراین داشتن دوستان یکرنگ، صمیمی و حمایت کننده جزو الزامات است.

ـ عدم توانایی در تغییر فرد خودشیفته. باید بدانید که هیچگاه قادر به تغییر فرد خودشیفته نخواهید بود، بلکه می توانید صرفاً تا حدودی خودآگاهی او را افزایش دهید. برا این کار نیاز به راهنمایی روانپزشک یا روانکاو و مشاور دارید.

به رغم تلاش هایی که در بالا بیان شد، غیرمتعارف نیست که افراد خودشیفته کار را به جایی برسانند که برای خود و کسانی که دوستشان دارند مخرب باشند. اگر فردی دارای اندکی ویژگی خودشیفتگی باشد می توان با شناساندن تصویر واقعی از خود به او کمک کرد. ولی افراد دارای ویژگی های کامل خودشیفتگی حاضر به درمان نیستند و اگر به زور آنها را برای درمان ببرید تمام مدت صرف این خواهد شد که شما آدم بدی هستید.

به هر حال در زندگی و دور و بر همه ما تعدادی فرد خودشیفته پیدا می شود. اگر این افراد برایتان مهم است، باید با خود صادق باشید و سعی کنید که او را به گونه ای که هست بپذیرید، البته با رعایت نکات فوق و حفظ اعتماد به نفس.


برگرفته از روزنامه اقتصادی آسیا

  • رضا انسان

حسادت

۱۶
مرداد

حسادت احساسی است که بیش از همه خود شخص را آزار می دهد .

پروفسور رولف هوبلمی گوید که حسادت وقتی به وجود می آید که شخص احساس کند آنچه دارد ، کمتر از آن چیزی است که باید داشته باشد . هیچ چیزی وجود ندارد که باعث حسادت نشود ، مادی یا غیر مادی ! من می توانم به سرنوشت یک نفر یا به کسی که برنده یک جایزه شده حسودی کنم ، ولی به طور کل وقتی انسان حسودی می کند که آنچه که دیگری دارد برایش ارزش داشته باشد . مثلاً من که حوصله جمع آوری تمبر را ندارم به کسی که این کار را می کند حسودی نخواهم کرد .

حسادت در هر جامعه معنی خاصی دارد . در هر جامعه ای ، داشتن چیز بخصوصی که در آن جامعه ارزش جلوه می کند ، باعث حسادت می شود . در جامعه امروز حتی آگهی های تلویزیون سعی می کنند با توجه به این ضعف بشری مردم را به سوی استفاده از یک کالای بخصوص یا انجام عملی تشویق کنند . جامعه سرمایه دار از حسادت مردم جهت منفعت بیشتر استفاده می کند ، زیرا حسادت یک انگیزه است و باعث جاه طلبی و افزایش انرژی می شود .

حسادت در واقع به خاطر خانه بزرگتر ، اتومبیل سریع تر و زیبایی بیشتر نیست ، بلکه انسان به خاطر این که شخص به علت داشتن چیزی مورد احترام واقع می شود ، حسادت می ورزد .

حسود هیچ وقت فکر نمی کند آن فردی که بیشتر دارد حتماً خیلی سخت تر کار کرده ، او گمان می کند که هر موقعیت بهتری ، چه از نظر روانی یا مالی قیمتی دارد که شخص حسود هرگز حاضر به پرداخت آن نیست . اکثر افراد حسود فکر می کنند که حق آنان ضایع شده و آنها کمتر از دیگری به حقشان رسیده اند . حسودانی که می پذیرند دیگری حقش بوده که بیشتر بهره ببرد ، رنج بیشتری می کشند . این حسودان سعی می کنند با یک رفتار خشونت آمیز به فرد مورد حسادتشان حمله کنند . یعنی آنها با تمام قوا عملی انجام می دهند که طرف مقابل از امکانات بهتری که دارد لذت نبرده و به این وسیله هر آنچه باعث یادآوری عدم موفقیت او می شود نابود می کنند . این افراد،محبوب دیگران نیستند و معمولاً چهره واقعی خود را نشان نمی دهند و همیشه تظاهر می کنند که دیگری را تحسین می کنند ، ولی در واقع بسیار رنج می کشند .

حسادت یک احساس مطلق نیست ، بلکه مخلوطی است از خشونت و شکست.خشونتی که حسود احساس می کند مانع از رنج بیشتر او از شکست می شود .

اگر شخص حسود جلوی خشونتش را بگیرد بیشتر از شکست رنج می کشد . چنین شخصی متوجه می شود که اگر او تمام قدرتش را هم به کار ببرد به حق دیگری نخواهد رسید . به همین دلیل فرد دچار افسردگی شدید و فلج کننده ای می شود . زیرا از خودش سؤال نمی کند که به چه وسیله ای فرد مورد نظر به خوشبختی رسیده است .

در کتاب مقدس مسیحیت ، حسادت تحت عنوان" گناه مرگ آور" آمده ولی در واقع  واکنش طبیعی انسان جهت جلوگیری و ممانعت از افسردگی است .

حسادت هیچ دلیل بیولوژی ندارد بلکه به مرور زمان و در اثر تجربیاتی که شخص حسود در زندگی بهدست می آورد ، شکل می گیرد . معمولاً شخصیت حسود در اثر شناخت فردی غلط گسترش می یابد . این افراد در محیطی بزرگ شده اند که انجام خواسته های دیگران مهم تر از خواسته و علاقه فردی خودشان بوده و آنها هیچ وقت موقعیتی نداشتند که بهدنبال علائق و استعدادهای فردی خودشان بروند و بفهمند از چه کار و فعالیتی بیشتر لذت می برند .

این انسان ها احساس می کنند فقط وقتی خواسته های دیگران را کامل انجام دهند مورد قبول مردم می باشند . این افراد معمولاً بیشتر اوقات دروغ می گویند و مرتباً به دنبال این هستند کاری کنند که بدان وسیلهرضایت دیگران را کسب کنند .

چگونگی خلاصی از حسادت

  • رضا انسان

سخن چینی

۱۳
مرداد
سخن‌چینی در لغت به معنی خبرکشی است.[1] از حضرت رسول اکرم(ص) ‌روایت است که «همانا کسی که سخن می‌برد خبرکش است.»[2] سخن‌چینی به این معنا است که سخن کسی را به دیگری بگوید و موجب اختلاف آن دو گردد و یا راز شخصی را افشاء کردن می‌باشد.[3]
چندین لفظ با سخن‌چینی مترادف و متشابه هستند. به عنوان نمونه؛ نمیم، نمّامه، سعایت و قتّات.
 
سخن‌چینی در آیات قرآن کریم

سخن‌چین در باطن خود حقارت و ذلت را احساس می‌کند و برای جبران شکست‌های درونی و رسیدن به اهداف شوم خود، متوسل به این حربه (سخن‌چینی) می‌شود. نمونه‌ بارز آن در صدر اسلام، وقتی منافقین از مقابله‌ رودررو با دین اسلام و پیامبر نتیجه‌ای نمی‌بردند به وسیله چاپلوسی و نفاق سعی می‌کردند به اهداف شوم خود برسند که خداوند متعال نفاق آنان را همیشه آشکار می‌ساخت و شاهد این مطلب آیاتی است که در ذیل به چند مورد اشاره می‌شود:
«اگر آنها همراه شما (به سوی میدان جهاد) خارج می‌شدند، جز اضطراب و تردید، چیزی بر شما نمی‌افزودند، و بسرعت در بین شما به فتنه‌گری (و ایجاد تفرقه و نفاق) می‌پرداختند و در میان شما، افرادی سست و ضعیف هستند که به سخنان آنها کاملاً گوش فرا می‌دهند؛ و خداوند، ظالمان را می‌شناسند.»[4]
 
از این آیه فهمیده می‌شود که اگر این منافقین برای جنگ تبوک از شهر خارج می‌شدند علاوه بر اینکه به نفع و سود مسلمانان عمل نمی‌کردند بلکه به ضرر آنان و علیه آنان وارد عمل می‌شدند. اولین ضرر آنان این بود که در میان سپاه اسلام روح وحدت را از بین می‌بردند و باعث فتنه و تفرقه و ایجاد خدشه در میان حقوق مسلمین می‌گشتند. دوم اینکه در میان لشکریان تخم شک و تردید و اضطراب می‌پاشیدند و روحیه آنان را تضعیف می‌کردند. سوم اینکه این منافقان برای کفار خبرچینی و جاسوسی می‌کردند و به منزله‌ ستون پنجم دشمن به شمار می‌رفتند.
در آیه دیگر چنین می­فرماید:
«ای فرستاده‌ (خدا) آنها که در مسیر کفر شتاب می‌کنند و با زبان می‌گویند: «ایمان آوردیم» و قلب آنها ایمان نیاورده، تو را اندوهگین نسازند! و (همچنین) گروهی از یهودیان که خوب به سخنان تو گوش می‌دهند، تا دستاویزی برای تکذیب تو بیابند؛ آنها جاسوسان گروه دیگری هستند که خودشان نزد تو نیامده‌اند؛ آنها سخنان را از مفهوم اصلیشان تحریف می‌کنند و (به یکدیگر) می‌گویند؛ اگر این (که ما می‌خواهیم) به شما داده شد (و محمد بر طبق خواسته شما داوری کرد) بپذیرد؛ و گرنه (از او) دوری کنید...»[5]
 
سخن‌چینی در روایات[6]

در احادیث زیادی از این رذیله‌ اخلاقی سخن به میان آمده است و در بسیاری روایات سخن‌چین، دشمن خداوند معرفی شده است. پیامبر اکرم(ص) می‌فرماید:
«دشمن‌ترین شما در نزد خدا کسانی هستند که از پی سخن‌چینی میان دوستان می‌روند و برادران را از هم جدا می‌کنند و طلب عیب پاکان را می‌نمایند.»
در حدیث دیگری از آن بزرگوار مرویست: چنین اشخاصی شرار مردمند و بدترین مردم کسی است که مردم از شرارت او دوری کنند و شکی نیست که سخن‌چین اینگونه است، خلاصه اینکه بدی سخن‌چین از همه کس بیشتر است.
حضرت علی(ع) می‌فرماید: «بر تو باد که از سخن‌چینی دوری نمائی که آن کینه را در دل می‌کارد و شخص را از خدا و خلق دور می‌گرداند.»[7]
در حدیثی امام صادق(ع) می‌فرماید: «از بزرگترین جادوها سخن‌چینی است.(زیرا) با سخن‌چینی میان دوستان جدایی افکنده می‌شود، یاران یکدل را با هم دشمن می‌کند، بواسطه آن خون‌ها ریخته می‌شود، خانه‌ها ویران می‌گردد و پرده‌ها دریده می‌شود. آدم سخن‌چین بدترین کسی است که روی زمین گام برمی‌دارد.»[8]
 
علل سخن‌چینی
  • رضا انسان

ارزش آدم ها

۱۱
مرداد
آدمیان به لبخندی که بر لب مینشانند

 و به احساس خوبی که بر جا می نهند

 و به دردی که از یکدیگر میکاهند،

 می ارزند !!!

 و ما بودنشان را می خواهیم

 چون وجودشان زمین را زیباتر می کند...
  • رضا انسان

ملامت

۱۰
مرداد

  • رضا انسان

جغد

۱۰
مرداد

جغد نزد خدا شکایت برد:
انسانها آواز مرا دوست ندارند.
خدا به جغد گفت :
آوازهای تو بوی دل کندن می دهد و آدم ها عاشق دل بستن اند !
دل بستن به هر چیز کوچک و بزرگ 
تو مرغ تماشا و اندیشه ای
وآنکه می بیند و می اندیشد به هیچ چیز دل نمی بندد.
دل نبستن سخت ترین و قشنگ ترین کار دنیاست 
اما تو بخوان....

و همیشه بخوان......

که اواز تو حقیقت است و طعم حقیقت،
تلخ.....

  • رضا انسان

شجاعت

۱۰
مرداد

شجاعت در لغت به معنی قوت قلب داشتن به هنگام سختی است.شجاعت از بزرگترین کمالات نفسانی است، این حالت حد تعادل قوۀ غضبیه می‌باشد و حد افراط آن را تهور و بی‌باکی گویند و حد تفریط آن همان جبن و ترسویی است و آن روی­گردانیدن و ترس از چیزهایی است که نباید از آنها ترسید.

از نظر فلاسفه و حکما، شجاعت یکی از خصائل چهارگانۀ علم اخلاق است که عبارتند از حکمت، شجاعت، عدالت و عفت. ( این چهار خُلق، اصول اخلاق نام دارند.)
 
ترس معقول:

ترس یکی از پدیده‌های روحی و طبیعی و از نعمتهای بزرگ خداست چرا که اگر انسان از هیچ چیز خطرناکی نترسد به زودی زندگی خویش را از دست خواهد داد، این همان تهور و بی‌پروایی است و ترس مذموم آن است که انسان از عواملی که در خور ترسیدن نیست بترسد، هر خطر موهومی را جدی بگیرد و هر دشمن خیالی را مایۀ وحشت قرار دهد و از ورود در هر کاری به احتمال عدم موفقیت واهمه داشته باشد این ترس مایۀ عقب ماندگی و ناکامی است و مایۀ شکست و ذلت می‌باشد.
در این گونه موارد باید خطرات جدی را پیش‌بینی کرد و راه مقابله با آن را شناخت و احتمالات نسنجیده و نامعقول و احتمالاتی که همیشه و در همه حال وجود دارد نباید سد راه انسان شود، این روشن‌ترین تعریف برای مسأله شجاعت به عنوان یکی از صفات فضیله و ترس به عنوان یکی از صفات رذیله است.
حضرت علی (ع) می‌فرماید:

«بُزدلی و آزمندی و بخل، خوی های بدی هستند که از بد گمانی به خدای سبحان مایه می‌گیرند.»

با توجه به اینکه عالم محضر خداست و همه جا ذات پاک او حاضر و ناظر است مؤمنان باید بر خدای تعالی توکل کنند و با شجاعت و شهامت به سوی اهداف مقدس و مهم خویش پیش روند.
شجاعت از آثار ایمان است چرا که مؤمن با اتکا به قدرتی که مافوق همۀ قدرت‌هاست خود را در همۀ صحنه‌ها پیروز می‌ببیند افراد ضعیف الایمان با اتکا به قدرت خودشان که به هر حال شکست پذیر است، خویش را ناتوان مشاهده می‌کنند به همین دلیل ترس و وحشت در صحنه‌های مهم زندگی بر آنها چیره می‌شود.
  • رضا انسان

خدا به فرشته ها شعور داد بدون شهوت،

به حیوان ها شهوت داد بدون شعور،

و به انسان هر دو را ...

انسانی که شعورش بر شهوتش غلبه کند از فرشته ها بالاتر است،

و انسانی که شهوتش بر شعورش غلبه کند از حیوان پـست تر

  • رضا انسان